نگاهى دوباره به انتظار (3)
مجيد حيدرىنيك
|
انتظار، سهم چشماني است كه رو به آفتاب زيستهاند؛ سهم دستاني است كه شبگاهان، در وسعت نيايش، به جانب آسمان ريشه دوانيدهاند، سهم دل هايي كه چون كبوتران خونين بال، در بي نهايتيِ سرخ جاودانه تپيدهاند؛ گامهايي كه چون جنون گردباد، واژگون رقصيدهاند تا تنهايي خاك را با آسمان در ميان نهاده باشند.
منتظران، مجنون زادگان ليلاي وجودند؛ عاشقاني دل سوخته كه لب به زمزمهتر كردهاند و در دل، شور و شوق و اميد پروراندهاند و پاي افزاري از صبر و شكيب ستاندهاند تا خستگي راه، مجالشان ندهد كه به ((ماندن)) بينديشند كه بايد ((رفت)) تا به ((راه)) پيوست؛ چرا كه ((رفتن))، به راه ميپيوندد و ((ماندن))، به ركود.(1)
آري، حركت، رهاورد طبيعي انتظار است. آنان كه عظمت دروني خويش را يافتهاند، آنان كه ابراهيم گونه سرود (( إنّي ذاهب إلي ربّي سيهدين ))(2) را سر ميدهند، آنان كه يافتهاند حركت و تلاش به هدايت ميانجامد، و چه شيرين، جرعه جرعه از هدايتهاي مستمر حق بهرهمند ميشوند.
آنان، با تمام وجود، روي خود را به آسمان دوخته، نداي (( إنّي وجّهت وجهي للّذي فطر السماوات والأرض ))(3) را زمزمه ميكنند و اين گونه ظهور هاديِ امّت را به انتظار مينشينند.
اشاره: در نوشتار پيشين، چهار مورد از محورهاي مبحث انتظار (حقيقت، ضرورت، ابعاد، مباني انتظار) مورد باز كاوي قرار گرفت. در اين نوشتار، از زواياي ديگر، بايستهها و رهاورد و پايان انتظار را مورد بررسي قرار ميدهيم.
قدس سرهم- بايستههاي انتظار
اصولاً، كسي كه در انتظار است، بي تفاوت و بي خيال نيست. حضرت يعقوبعليه السلام منتظر يوسفعليه السلام بود، ولي بيكار نبود. به فرزنداناش گفت: برويد و به دنبال يوسف و برادرش بگرديد و از روح خدا نا اميد نشويد.)).(4) نيز، همين تعبير در مورد حضرت مهدي(عج) وارد شده است: ((منتظر فرج باشيد و از روح خدا نااميد نشويد)).(5) بنابراين، فرزندان انتظار، آداب و وظايفي را دنبال ميكنند؛ چون، اين خاصيّت انتظار است كه بر حالت و رفتار و عمل منتظر تأثير ميگذارد. اينك، به تعدادي از اين وظايف اشاره ميشود.
يكم - اقبال
آنان كه از تدبّر بهره گرفتهاند، از كنار حادثههاي پيش پا افتاده، به سادگي نميگذرند؛ زيرا، دريافتهاند كه در كنار هر اتّفاقي هر چند كوچك، درسي و اندرزي وجود دارد. امام كاظمعليه السلام هم به اين مسئله اشاره دارند: ((ما من شيء تراه عينك إلاّ و فيه موعظة؛(6) هر آن چه چشمان تو آن را ميبيند، در آن، موعظه و پند و اندرزي است.)).
آنان كه به زندگي خود و ديگران توجّه ويژهاي دارند، دست هدايت مهدي فاطمهعليها السلام را در هدايت خودشان و ديگران، به خوبي مشاهده ميكنند و مساعدتهاي پيدا و پنهان محبوب را لمس، و حضور مهربان او را احساس ميكنند. آنان، به او، رو ميآورند و او را صدا ميزنند و ميخوانند: ((إنّا توجّهنا واستشفعنا و توسَّلنا بك إلي الله...)).(7)
بايد دانست در معنا و مفهوم اقبال و رو آوردن، دو نكته نهفته است:
1- رو آوردن و دل دادن به محبوب است، به خاطر بزرگي و جمال و هيبت و شعور و يافتن تمامي خواستهها و آرزوها در وجود او تا بدين وسيله از راه و منش او پيروي كند و راههاي صعب العبور و پر پيچ و خم را با او به سر منزل مقصود برساند.(8)
اقبالِ به مهدي، اين معنا را با خود دارد. براي رسيدن به اين غايت، چند عنصر دخيل است: عنصر شناخت؛(9) تجربهي محبّت و عنايت، تجربهي ضعفها و محدوديّتها در ديگران؛ تجربهي بن بستها و احساس تنگناها.
شناخت
آشكار است كه اقبال قلبي، از شناخت و احساس محبّت مايه ميگيرد. از اين رو، مهمترين وظيفهاي كه هر شيعهي منتظر بر عهده دارد، كسب معرفت نسبت به وجود مقدّس امام و حجّت زمان خويش است. اين موضوع، تا بدان درجه از اهمّيّت قرار دارد كه در روايات بسياري، اعم از شيعه و سنّي، مطرح شده است.
تجربهي محبّت و عنايت از محبوب و ضعف و محدوديّت از ديگران
آنان كه در اين هستي، محبوبها و رهبران ديگر را تجربه كردهاند و به ضعفها و محدوديّتها و پَستيها و زشتيهاي آنان واقف شدهاند، وقتي از زبان وحي ميشنوند كه ((وليّ، به ما، مهربانتر(10) و آگاهتر از خودمان است))، ديگر تمام توجّهاش به او معطوف ميشود تا جايي كه در كوچكترين رفتارش، حتّي صدقه دادناش،(11) او را بر خودش مقدّم ميدارد و پيش از اين كه به سلامتي خود فكر كند، تندرستي و رفع بلا از او را خواهان است تا جايي كه او را بر وجود خود حاكم ميكند و نسبت به خودش اَوْلي ميداند.(12)
چه طور ميشود آن مهربانِ غايب را دوست نداشت، در حالي كه او، نسبت به ما، مهربان و سبب دفع بلاها و گرفتاريها است(13) و ايمني بخش اهل زمين است(14) و در غم ما، غمگين، و از شادي ما، شادمان ميگردد و در فكر وضعيّت شيعيان است، اگرچه در مشرق و مغرب زمين باشند.(15)
تجربهي بن بستها و احساس تنگناها
توجّه به مهديعليه السلام تجربهي بن بستها و احساس تنگناها را ميخواهد. براي كسي كه دنيا، نزد او، هنوز وسعت دارد، در خيمهي مهدي (عج) جايي نيست. كسي كه به مال و ثروت و همسر و فرزند و... وابسته است و تعلّق دارد، در خيمهي مهدي فاطمهعليها السلام جايگاهي ندارد.
((بايد دانست كه اموال و اولاد، فتنه نيستند. اين تعلّق وابستگي است كه فتنه است. مَثَل مال و انسان، مَثَل آب و كشتي است. اگر آب بيرون از كشتي باشد، وسيلهي خوبي براي حركت كشتي است، امّا اگر داخل كشتي شود، سبب هلاكت است. مال هم اگر بيرون از دل باشد، مَركَبِ خوبي است، ولي اگر داخل دل باشد، باعث هلاك است.)).(16)
اساساً، زهد، آزادي است، آزادي از هر آن چه رنگ تعلُّق به خود گيرد. حافظ ميگويد:
غلام همّت آنم كه زير چرخ كبود زهر چه رنگ تعلُّق پذيرد، آزاد است
منتظر مهدي(عج) آزاد مردي است كه دادنها و گرفتنها، در وجود او موجي ايجاد نميكند.(17)
منتظرِ مهدي فاطمهعليها السلام به دنيا قانع نيست، بلكه جايگاه بلندتري را طالب است؛ چون، در چشم تيزبين او، دنيا، بد نيست، بلكه دنيا، كم است.(18)
كسب آبرو از محبوب
معناي ديگري كه در مفهوم اقبال وجود دارد، روي آوردن به خاطر حضور در كنار محبوب است تا با اين حضور و انتساب، كسب آبرو كند. وجاهت و شرافت و مقبوليّتي را كه هرگز نميتوانسته به طور طبيعي كسب كند، بدين وسيله به دست ميآورد.
اساساً، انسانها، در زندگيشان، به دنبال پيدا كردن يك وجهه و موقعيّت اجتماعي خوبي هستند و تمام تلاش خود را در اين زمينه انجام ميدهند تا به اين هدف ارزشمند برسند.
آنان كه به كلاسهاي بالاتري راه پيدا كردهاند و ارزشهاي انساني خود را كشف كردهاند و استعدادهاي ويژه و برتر خود را يافتهاند و به استخراج و بهره برداري از آن مشغولاند، آبرومندي و وجاهت را در جاي ديگري دنبال ميكنند. آنان، آبرو را در نزد امام حسينعليه السلام ميجويند و اين دعا را بسيار ميخوانند: ((اللهم! اجعلني عندك وجيهاً بالحسينعليه السلام في الدنيا والاخرة))(19) و در نتيجه، خدا، خريدارشان ميشود: ((إن الله اشتري من المؤمنين)).(20)
وجاهت در حضور حق و در محضر او، براي كساني است كه توجّه از غير او برداشتهاند. به همين سبب، منتظرِ مؤمن، تمام توجّه و وفاي خود را در اين راه مبذول ميدارد و به درجهاي از وجاهت ميرسد كه ((افضل اهل هر زمان)) لقب ميگيرد. ((المنتظرون لظهوره أفضل كلّ زمان...))(21)
دوم - ميثاق
(( ... الذين يوفون بعهد الله ولا ينقضون الميثاق ))(22)
فرزند انتظار، با توجّه و اقبال قلبي، ارتباط ميان خود و وليّ و حجّت حق را تحكيم ميكند و تا جايي پيش ميآيد كه نه تنها توقّعي از او ندارد، بلكه متعهّد ميشود تمام داراييهايش، خانوادهاش، هستياش و تمام آن چه را خدا به او عطا كرده، در راه محبوب به مصرف برساند و اين ميثاق، سرود دائمي او است كه هر روز با وليّ و امام زمان اش تجديد ميكند: ((وأبذّلُ مالي و أهلي و نفسي...)).(23) او، ميداند آن چه نزد ما ميماند، از بين رفتني است و آن چه نزد ((وليّ)) ميماند، ماندگار و جاويدان است؛ چون، (( ما عندكم ينفد و ما عندالله باق ))(24)
تو ميخواهي آن چه را خدا به تو بخشيده، در راه او ببخشي. در واقع، اين بذل و بخشش، به دست آوردن و از تباهي و ضايع شدن دارايي جلوگيري كردن است. اين، حفظ ثروت است و از ديار ثروت و احياي تمام آن چه خدا به انسان عطا كرده. چه طور ممكن است قرض دادن به يك مؤمن، باعث تضاعف و ازدياد آن شود و در راه وليّ خرج كردن و به او سپردن و با او معامله كردن، اين چنين نباشد؟ در واقع، مومنِ منتظر، با اين كار، تجديد بيعت ميكند.(25)
براي تجديد بيعت با حضرت صاحب الامر، دعاي عهد، ميثاق نامهاي زيبا است. امام صادقعليه السلام فرمودهاند:
هر كس، چهل صباح، اين دعا را بخواند، از ياوران حضرت قائم(عج) خواهد بود. و اگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد، خداي تعالي، او را زنده خواهد كرد تا در ركاب آن عزيز، جهاد كند.(26)
انسان، با اين تجديد عهد، متعهّد ميشود كه از هر گونه سستي و انحرافي دوري گزيند: ((... براي صاحب امر، غيبتي طولاني است. در اين دوران، هر كسي بايد تقوا پيشه سازد، و چنگ در دين خود زند.)).(27)
اگر مؤمنان به عهد و پيمان و ميثاق با خدا پابند باشند، يقيناً، زمان ظهور فرا خواهد رسيد. چه خوب است به نداي زيبايش در اين زمينه، گوش جان بسپاريم. آن حضرت فرمود:
لو أشياعنا، وفقهم الله لطاعته، علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم لما تأخّر عنهم اليمن بلقائنا...؛(28) اگر شيعيان ما، كه خدا توفيق شان دهد، در راه ايفاي پيماني كه بر عهده گرفتهاند، همدل ميشدند، ميمنت ملاقات ما از ايشان به تأخير نميافتاد.
بنابراين، تا استعداد حضور حضرت را پيدا نكنيم، از فيض ديدار خبري نيست. امام (عج) منتظرآمادگي و تجديد عهد خالصانهي ما هستند كه به همراه آن، سرور و بهجت و رضايت و انس هم خواهد آمد.
سوم - پناه
انسان منتظر، وقتي مسئوليّت خود و رسالت سنگيناش را دريافت و به اين نتيجه رسيد كه بايد حركت كند - چون، ماندن، گنديدن و پوسيدن است - با مانعها و درگيريهايي روبهرو ميشود. مانعها و درگيريهايي كه در همه جا خانه گرفتهاند و وحشت و غربت و تنهايي را ايجاد ميكنند. انسان، در اين هنگام، ناچار بايد به كسي پناه برد تا او را از اين غربت و تنهايي نجات دهد. اينك، اين سؤال در ذهن ايجاد ميشود كه ((به چه كسي بايد پناه برد؟ با چه كسي بايد به گفت و گو نشست؟ به چه كسي بايد دل گرم شد؟)).
در پاسخ، بايد گفت، اين انس و دل گرمي، جز به معصوم، و انتظار فرج او نيست.(29) و اين حقيقت، چه خوب در موج كلام مهربان امام سجادعليه السلام آمده است: ((انتظار الفرج من أعظم الفرج؛(30) انتظار فرج، از بزرگترين گشايشها است)).
سينههايي كه تمام رنج هستي را، تمام دردهاي انسان را، تمام ظلمهاي جامعه را شاهد بودهاند و همراه هر قطره خون كه از رگهاي مظلومان ايراني و فلسطيني و لبناني و افغاني و... به زمين ريخته، و همراه هر تازيانه كه بر مجاهدي فرود آمده، حضور داشتهاند و اين گونه در برابر همهي مردم و همهي هستي، خود را مسؤول ميدانند، چارهاي جز پيوند با مهدي فاطمه(عج) ندارند.
چهارم - توسل
وادي عشق، بسي دور و دراز است، ولي طي شود جاده صد ساله به آهي، گاهي (اقبال لاهوري)
اي عزيز فاطمه! ما، غفلت كرديم و متوجّه نشديم و غافلانه و جاهلانه، تو، آن يوسف عزيز را، بدون اين كه حتّي ثمن بخسي نصيب مان شود، از دست داديم و اينك، در هجران تو، كنعان زندگي ما، در خشك سالي سوزان، فرو رفته است و زندگي بر ما سخت شده است و با شرمندگي، دست تمنّا به سوي تو گشودهايم و عرضه ميداريم: ((يا أيّها العزيز مسّنا وأهلنا الضرّ وجئنا ببضاعة مزجاة فاوفِ لنا الكيل و تصدّق علينا إنّ الله يجزي المتصدقين))(31).
آشكار است كه فرزندان انتظار، فلسفهي غيبت آن منجي غائب را درك كرده و آن را ناشي از فاصلهي فرهنگ اين دوران از فرهنگ مهدويّت و عدم آمادگي براي حضور آن امام همام ميدانند. آنان، خوب ميدانند فاصلهي آن چه بايد باشند و آن چه هستند، به عمق يك عمر زندگي است كه بدون راهنمايي از عالم وحياني و توسّل به ساحت مقدّس يك وجود نوراني، ميسّر نيست.
آنان دريافتهاند كه توسّل، تقرّب است و وسيله ساختن براي رسيدن به محبوب و معبود: (( وابتغوا إليه الوسيلة ))(32).
بايد دانست كه اهل بيت، وسيلهي تقرّب انبيا هستند.(33) اساساً، عقل حكم ميكند كه براي رسيدن به هر مقصدي، به دنبال وسيلهاي بايد بود، امّا هر وسيلهاي براي مقصد خاصّي ساخته شده است، امام، وسيلهي قرب،(34) وسيلهي هدايت(35)، وسيلهي رضا و رضوان(36) و راه رسيدن به بهشت موعود است.(37)
اين درست كه نمك طعام را هم بايد از آنان خواست، ولي وقتي ميشود بيشترها را به دست آورد، براي طرح درخواستهاي پايينتر، مجال توسّل نميماند، هر چند آنان كه به خواستههاي بزرگ دست مييابند و با هستي، هماهنگ ميشوند، نظام هستي هم با آنان هماهنگ ميشود و درخواستهاي كوچك آنان هم برآورده ميشود.
آري، ميشود از وليّ خدا، كشت و زرع و تجارت و فرزند و عيال و... خواست و آنان نيز خاندانِ بذل و بخششاند و يقيناً، انسان، از توسّلاش بهرهمند ميشود، ولي بهرهي بيشتري را از دست ميدهد.
صحبت اين جا است كه از هر وسيلهاي بايد متناسب با توانايي او درخواست داشت. از حجت خدا، بايد كاري را خواست كه از دست ديگران ساخته نيست. در بحثي دربارهي مشكلات حوزههاي علميّه، يكي از اساتيد ميگفتند: ((كار اصلي مرجع، ساختن مسجد و مدرسه و بيمارستان نيست. اينها، كارهايي است كه از يك ثروتمند هم ساخته است. كار مرجع، تربيّت عالم عادل و عاقل است. اين، كاري است كه از يك ثروتمند و ديگران ساخته نيست. بايد به هر كس، در كاري كه براي آن ساخته شده، توسّل جست و بهره گرفت.)).(38)
آري، آنان خود، معرِّف خويشاند. آنان، انقلاب در عقلها و انديشهها ايجاد ميكنند.(39) آنان، قفل و زنجير را از پاي آدمي بر ميدارند تا خوب حركت كنند.(40) به هر طرف، چه شرق و چه غرب برويم، هدايت، فقط در نزد آنان است.(41)
خدا، به عزّت و جبروت خود قسم خورده كه اگر كسي او را آن قدر عبادت كند، به طوري كه همانند چربي در ديگ، آب شود، از او نخواهد پذيرفت، مگر از همان طريقي كه خودش امر كرده او را بخواند.(42)
پنجم - آمادگي
مؤمن منتظر، بي كار نميماند، بلكه آماده ميشود. همچون يعقوب، بوي پيراهن يوسف در او انقلابي ايجاد ميكند.(43) اساساً، آنان كه انتظار محبوبي را داشته باشند، كوچكترين نشانهاي از محبوب، در آنان تأثير عميقي ميگذارد. در تاريخ ميخوانيم، پيراهن حضرت يوسف، بر روح و جسم يعقوب تأثير گذاشت و چشم نابيناي او، بينا، و روح و روان وي، شادمان شد.
آمادگي، آن هم در تمامي اَبعادش،(44) يكي از وظايفِ دوران غيبت به شمار ميآيد؛ چون، مؤمن منتظر، پيوسته، در حال زمينه سازي براي سلطه و تسلّط مهدي((عج)) است: ((ويوطئون للمهدي سلطانه)).(45)
او، با كسب تعليمات نظامي و مهيّا كردن تسليحات مناسب، خود را براي ياري و نصرت امام غائب، آماده ميكند. مرحوم كليني (ره) از امام موسي كاظمعليه السلام نقل ميكند: ((... هر كس اسبي را به انتظار امرِ ما نگاه دارد و به سبب آن، دشمنان ما را خشمگين سازد، در حالي كه منسوب به ما است، خداوند روزيش را فراخ گرداند و به او شرح صدر عطا كند و او را به آرزويش برساند و در رسيدن به خواستههايش يارياش كند.)).(46)
البته، نحوهي آمادگي و مهيّا بودن، بستگي به شرايط زمان و مكان دارد. اگر در روايات، سخن از آماده كردن اسب و شمشير، به ميان آمده، به اين معنا نيست كه اينها، موضوعيّت دارد، بلكه به عنوان تمثيل و بيان لزوم آمادگي براي ياري آخرين حجّت حق است. بنابراين، به طور كلّي ميتوان گفت، فرهنگ انتظار، فرهنگ آمادهسازي جامعه براي پذيرش آزادانهي حاكميّت الهي است. و در اين ميان، استراتژي منتظران، نزديك سازي آزادي به دين است.
صلي الله عليه وآله وسلم - ره آورد انتظار
فرزندان انتظار، با كسب آمادگيهاي لازم و پس از طيِّ مراحل ياد شده، ريشههايي در وجودشان سبز ميشود و رفته رفته به نتايج و رهاوردي مناسب از اين تلاش و كوشش نايل ميشود و صبر برگرفتاري و برخوردها و آزار و تمسخرها و بلاها و امتحانات، و ذكر و يادآوري در برابر فتنه و غفلتها و اصلاح جامعه و اميد به آيندهي مطلوب و همراهي با حجّت حق و فطانت و زيركي و بصيرت در برابر ((شبهات مهاجم)) را به بار مينشاند.
يكم - صبر
امام صادقعليه السلام فرمود: ((من دين الأئمه، الورع... و انتظار الفرج بالصبر)).(47) شرايط بسيار دشوار عصر غيبت، مستلزم آن است كه هر شيعهي، منتظري، با استقامت در برابر مشكلات و گرفتاريها، بايستد و از موجوديّت و هويّت خويش دفاع كند.
اساساً، كسي كه براي آيندهاش برنامه ريزي ميكند و براي رسيدن به اهداف اش، نيازها را شناسايي ميكند و براي به دست آوردنشان، راههايي را پيش بيني ميكند، ميداند كه با داشتن نقشه و برنامه، كارها، سريعتر و بهتر شكل ميگيرد؛ چون، موانع را در طرح و برنامهي كلّي، ميتوان شناسايي كرد و براي از ميان برداشتن آنها، راههايي را يافت.
آنان، در مواجهه با مشكلات، غافلگير نميشوند و كاسهي صبرشان لبريز نميشود و به جزع و فزع و فرياد و يا ذلّت و ضعف روي نميآورند. مواجهه با ترس، طبيعي است و هر انساني، در طول زندگياش، با آن روبهرو ميشود، امّا مهم اين است كه چه گونه از آن بهرهمند شويم. آدمي، در طول تاريخ، با ترسها بوده كه به قدرت رسيده(48) و با محبّتها و عشقها، كوهها را بر دوش كشيده است.(49) آدمي، در اثر برخورد با مشكلات و تجربههاي، مكرّر آموخته كه چه گونه ترس و عشق را به قدرت تبديل كند و چهگونه براي مشكلات راه حل بيابد.
منتظر، كسي است كه مشكلات دوران انتظار را پيش بيني كند و در نتيجه، از بحران هجوم مشكلات، بكاهد و صبرش، مغلوب حوادث نشود.
امام حسين عليه السلام ميفرمايد:
براي او، غيبتي است كه گروهي، در آن دوران، از دين برگشته و برخي ديگر، بر دين پايدار خواهند ماند و مورد اذيّت و آزار قرار خواهند گرفت. به آنان گفته ميشود: ((اگر راست ميگوييد، پس اين وعدهي ظهور مهدي چه زماني اتفاق خواهد افتاد؟))، لكن آن كه در زمان غيبت، بر آزارها و تكذيبها، استوار بماند، گويا مجاهدي است كه در ركاب رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم، با شمشير، به جهاد برخاسته است.(50)
امام صادقعليه السلام به نقل از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم فرمودهاند:
زماني بر مردم خواهد آمد كه حكومت، جز به وسيلهي كشتن و ستمگري، به دست نيايد، و ثروت، جز با غصب و بخل فراهم نگردد، و محبّت و دوستي، جز با خارج شدن از دين حاصل نشود. پس هر كس، آن زمان را در يابد و بر فقر صبر كند، با اين كه بتواند محبّت مردم را جلب كند، و بر خواري و ذلّت صبر كند، در صورتي كه قدرت عزيز شدن را داشته باشد، خداوند، پاداش پنجاه صدّيق از تصديق كنندگان مرا به او خواهد داد.(51)
البته، منظور از ((ذلّت و عزت))، در اين روايت، عزّت و ذلّت ظاهري و دنيايي است، و گرنه، مؤمن، هميشه، در عزّت است، چه در فقر و پريشاني و چه در مكنت و برخورداري: (( وللّه العزة ولرسوله وللمؤمنين )).(52)
امام كاظم عليه السلام نيز در اين زمينه ميفرمايد:
هر كس صبر كند و انتظار كشد، به فرج و پيروزي ميرسد و انتظار فرج، بخشي از فرج است(53).
اين مسئله، آن قدر حياتي بوده كه صابران دورهي انتظار، از گروندگان به غيب، بلكه از مفلحان و رستگاران شمرده شدهاند.(54)
دوم - ذكر
دوران انتظار، دوران هجوم فتنهها و مشكلات و گرفتاريها است. آن چه باعث آرامش قلبي و قدرت روحي شيعهي منتظر ميشود و وي را از غفلت و زينت و وسوسه، نجات ميدهد، همين ذكر و هوشياري است.
اساساً، آدميّت آدمي، در گروِ دو دستاورد بزرگ، يعني علم و ذكر است. با علم، از جهلها آزاد ميشويم و با ذكر، از غفلتها. انسان، در يك مرحله، جاهل است و در اين مرحله، محتاج دانستن است. پس بايد به دنبال اش برود، در هر كجا باشد.
از طرفي، تأكيد فراوان برفراگيري علم و دانش، اهمّيّت آن را دو چندان ميكند، ولي بايد توجّه داشت كه دانستن، شرط لازم براي موفّقيّت و سعادت آدمي است، امّا شرط كافي براي اين مهم نيست؛ چون، پس از يافتن و فهميدن، خطر ديگري بر سر راه است و آن، در غفلت و بي خبري به سر بردن است. در اين مرحله، علم، كارساز نيست، بلكه ذكر و تذكّر، كارساز است و چارهي درد.
مؤمنِ منتظر نيز از اين امر، مستثنا نيست؛ چرا كه فتنهها و جلوهها و وسوسهها و زينتها(55) در دنيا وجود دارند و در دوران غيبت، شديدتر هم شدهاند و طبيعي است كه هر كدام از اينها، دل را ميلرزاند و غفلت ايجاد ميكند، بنابراين، شيعهي منتظر با ذكر و هوشياري، بايد اُنس گيرد و از اين ((قوّت روح)) و ((كليد حيات قلب)) و ((نور و شفاي دل))(56) مدد جويد.
راستي، عجب حكمتي دارد آفرينش و خدا، چه زيبا انسان را تربيّت ميكند! در دل، هجوم زينتها و جلوهها و دنيا زدگيها، ذكر و يادآوري نورانيّت و هوشياري و حلاوت و شيريني عبادت و خود باوري را به انسان منتظر هديه ميكند و اين، نتيجهي آمادگي و انتظاري است كه وي حاصل كرده است.
سوم - اصلاح
يكي از آثاري كه در هر شيعهي منتظر پديدار ميگردد، اصلاح و پيراستن خود از خصائص ناپسند، و آراستن خود به اخلاق نيكو است. اين، نتيجهي طبيعي انتظار واقعي است.
او، در تاريخ، كساني را ديده كه در بحرانيترين شرايط، زير شانهي وليّ خدا را خالي كردهاند! او، طلحه و زبيرهاي تاريخ را ديده است! او، عمر سعدها را ديده است! لذا، او، نقطه ضعفهايش را شناسايي ميكند و در پي اصلاح خود بر ميآيد.
شيعهي منتظر، دريافته كه با اصلاح خود، به تنهايي، كارها درست نميشود؛ چون، او، با جامعه مرتبط است. او ميداند كه جامعهي فاسد، فرد صالح را هم به فساد ميكشاند. درك اين ضرورت، او را به اصلاح جامعه ميكشاند. اين دو، همان علامتهايي هستند كه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم از ساليان دور، در گوش تاريخ گفته است. مسلمان، صالح است، چون ((المسلم مَنْ سلم المسلمون من يده و لسانه))(57) و مصلح است، چون ((مَنْ أصبح ولم يهتمّ بأُمور المسلمين فليس بمسلم)).(58)
از امام صادقعليه السلام در اين مورد، چنين نقل شده است:
و هر كس دوست دارد كه از ياران حضرت قائمعليه السلام باشد، بايد كه منتظر باشد و در اين حال، به پرهيزكاري و اخلاق نيكو رفتار كند...(59)
امام عصرعليه السلام نيز با توجّه به ناگهاني بودن امر ظهور، همهي شيعيان را به انجام دادن اعمال پسنديده و دوري از اعمال ناپسند در زمان غيبت، فرا خوانده، ميفرمايد:
پس هر يك از شما، بايد آن چه را كه موجب دوستي ما ميشود، پيشهي خود سازد و از هر آن چه كه موجب خشم و ناخشنودي ما ميگردد، دوري گزيند؛ زيرا، فرمان ما، به يك باره و ناگهاني فرا ميرسد و در آن زمان، توبه و بازگشت، براي كسي سودي ندارد و پشيماني از گناه، كسي را از كيفر ما نجات نميبخشد.(60)
اين موضوع، از چنان اهمّيّتي برخوردار است كه در توقيع شريفي كه از ناحيّهي مقدّس حضرت صاحب الامر به مرحوم شيخ مفيد نوشته آمده است:
پس تنها چيزي كه ما را از آنان پوشيده ميدارد، همانا، چيزهايي ناخوشايندي است كه از ايشان به ما ميرسد و خوشايند ما نيست و از آنان انتظار نميرود.(61)
چهارم - اميد
انتظار فرج، از آن جهت مورد تأكيد و توصيّهي اهل بيتعليهم السلام قرار گرفته است كه در شيعهي منتظر، اميد به آينده ايجاد خواهد كرد و همين اميد، نقش بزرگي را در سعي و كوشش ايفا ميكند؛ چون، اگر پندار كسي، اين باشد كه هيچ تلاشي براي اصلاح امور ثمر ندارد و به نتيجه نميرسد، انگيزهاي براي مبارزه با طاغيان و مقاومت در برابر دشواريها نخواهد داشت، امّا اگر كسي به آينده اميدوار باشد و بداند كه دير يا زود، حكومت زمين، به صالحان خواهد رسيد و امور جامعه اصلاح خواهد شد و حق به صاحباناش خواهد رسيد و ظلم و ستم و بيداد، رخت بر خواهد بست و...، براي رسيدن به چنان جامعهاي تلاش ميكند تا با دگر سازي، زمينهي تشكيل آن دولت كريم را فراهم آورد.
اساساً، حالت انتظار و اعتقاد به حضور امام، اثر عميقي در اجتماع خواهد داشت. هر گاه اين رهبر، در دل اجتماع باشد، مداخلهي او در رهبري امّت و نظارت بر سازمانها، لازم و ضروري است، ولي هر گاه اين رهبر، به عللي زنداني يا تبعيد شد و دور افتاد و يا مريض و بيمار شد، باز هم مردم به اميد وجود آن رهبر، دست به دست هم داده، كارها را ادامه ميدهند. در طول تاريخ، در ميان ملل زنده كه قيام و نهضت هايي داشتند، تا زماني كه رهبر نهضت، زنده بوده است، هر چند از نزديك موفّق به رهبري نميشد، تشكيلات اين گروه، باقي و پايدار ميماند، امّا لحظهاي كه زندگي او به پايان ميرسيد، تفرقه و دو دستگي ميان نيروها، و پراكندگي و ناساماني، در ميان جمعيّت، به وجود ميآورد.
بنابراين حالت انتظار و اعتقاد به وجود امام حيّ و زنده و حاضر و ناظر، در حفظ وحدت مردم و آماده كردن افراد براي نهضت و قيام ضد ظلم و ستم مؤثر است.
پنجم - همراهي
شيعهي منتظر، تلاش دارد كه در رفتار و گفتار و پندار، خود را به خصيصههاي نيكوي اماماش نزديك كند. بگويد، آن چه او ميپسندد و انجام دهد كاري را كه او خوش ميآيد و... از اين رو، اخلاق او، مردم را به ياد آن غايب از نظر مياندازد تا جايي كه افضل و بهترين افراد اهل زمان خود محسوب ميشود. فرزندان انتظار، در مناسبات اجتماعي، چنان پابند عدالت اند كه مردم، طَعم عدالت اجتماعي را به ايشان تجربه ميكنند. فرزندان انتظار، اين هشدار را شنيدهاند كه ((منفورترين مردم نزد پروردگار، كسي است كه سيرهي امامي را برگزيند، ولي از كارهاي او پيروي نكند.)).(62)
يكي از دعاهايي كه ميتواند تصوير روشني از شيعهي منتظر ارائه دهد و ما را با انتظارات امام از شيعياناش آشنا كند، دعاي شريف ((اللهم ارزقنا توفيق الطاعة و...)) است.(63)
بايد دانست همراهي با امام منجي، آزادي از هر گونه تعلق و رهايي از همه وابستگيها را لازم دارد. با اين سعهي وجودي است كه آدمي، رفعت ميگيرد و ميتواند سرود ((واجعل لي مع الرسول سبيلا))(64) را سر دهد؛ چون، تا كسي به اين وسعت و رشد نرسيده باشد، نميتواند همراهي رسولصلي الله عليه وآله وسلم و وليّعليه السلام را داشته باشد.(65)
همراهي و معيّت با رسولصلي الله عليه وآله وسلم و وليّعليه السلام همراهي در اهداف و همراهي در سلوك عملي آنان را ميخواهد. من كه تمام هدفام متاع دنيا است و رضايت به اين زندگي است،(66) نميتوانم همراه اهداف ((وليّ)) باشم و به مقام معيّت و در ركاب وليّ بودن برسم، امّا آنان كه پوستهها و ديوارها را شكستهاند و از تعلّقات دنيوي خارج شدهاند و آن قدر وسعت پيدا كردهاند كه ديگر نميخواهند و نميتوانند به دنياي محدود برگردند، ميتوانند همراه وليِّ معصوم باشند تا جايي كه لياقت همراهي امام قائمعليه السلام آن هم در خيمهاش را پيدا ميكنند.(67)
ششم - بصيرت
در بحث اَبعاد انتظار، گفته شد، مؤمنِ منتظر، در تمامي اَبعاد، آمادگي پيدا ميكند. يكي از آن اَبعاد، آمادگي فكري بود. نتيجهي تلاش فكري مؤمنِ منتظر، بصيرت و آگاهي است. فتنهها، علاوه بر اين كه غفلت ميآورند، شبهه و ترديد و تزلزل را نيز در افكار آدمي ايجاد ميكنند و اين فرزند انتظار است كه چون به هوشياري فكري رسيده، بيدار است و آماده شده است. او از زبان مهربان عليعليه السلام شنيده: ((فإنّما البصير مَنْ سَمِعَ فتفكّر و نظر فأبصر.)).(68)
او ميداند كه آيين تشيّع، از آغاز گسترش، هماره، مورد تاخت و تاز دشمنان قرار داشته و در عصر غيبت، به شدّت آن افزوده شده است. آنان، عرصه را با غيبت صاحب دين، خالي ديده و در اين فرصت، اقدام به گمراهي مردم ميكنند. او ميداند كه وظيفه دارد تا با تمام وجود به دفاع از آيين و آرمان آن حضرت برخيزد و به شبهات والقائات شيطاني دشمن پاسخ دهد.
شيعهي منتظر، همراه تاريخ است و از آن درس ميگيرد. او، قهرمان با وفاي كربلا حضرت ابوالفضلعليه السلام را كه به بصيرت رسيده بود(69) سرمشق خود قرار ميدهد.
مؤمنِ منتظر، بيدار است، خداي متعال، به آنان، آن اندازه از عقل و فهم عنايت كرده كه دوران غيبت برايشان به منزلهي دوران ظهور است و آن طور بصيرت پيدا ميكنند كه شبهات دوران انتظار را به راحتي پاسخگو هستند. امام سجادعليه السلام به همين نكته اشاره دارند، ميفرمايند:
... يا أبا خالد! إنّ أهل زمانه القائلين بإمامته والمنتظرين لظهوره أفضل من كل زمان؛ لأنّ الله تبارك و تعالي، أعطا هم من العقول والأفهام والمعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهده؛(70) اي ابا خالد! همانا، مردم زمان غيبت كه به امامت او معتقدند و منتظر ظهور او هستند، برتر از مردم همهي زمانهايند؛ زيرا، خداي متعال، به آنان، آن اندازه از عقل و شناخت داده كه غيبت براي آنان، به منزلهي شهود شده است.
فرزند انتظار، به چنان توجّهي راه يافته است كه با آمادگي و فراهم آوردن زمينهها، اجازهي ورود به هيچ گونه شبههاي را نميدهد و روح و قلب خود را از هر گونه گزندي حفظ ميكند. امام صادقعليه السلام ميفرمايند:
طوبي لمَنْ تَمَسَّك بأمرنا في غيبة قائمنا فلم يزع قلبه بالهداية؛(71) خوشا به حال كسي كه در زمان غيبت قائم ما، به فرمان ما تمسك جويد كه در نتيجه، قلبِ هدايت شدهاش، هرگز به طرف باطل متمايل نشود.
شيعهي منتظر، از آن چنان بصيرت و آگاهي برخوردار ميشود كه ((شگفتترين مردم در ايمان و بزرگترين آنان در يقين))، لقب ميگيرد.(72)
اينك مناسب است به بررسي يك نمونه(73) از شبهات در اين مرحله از بحث اشاره داشته باشيم.
يكي از شبهاتي كه در مجالس و محافل و مجلاّت مختلف مطرح شده، بحث خشونت است، به خصوص كه رواياتي نيز در مورد خشونت هنگام ظهور مطرح است. در روايتي كه از امام باقرعليه السلام نقل شده، آمده است: ((ليس أمره إلاّ السيف(74)؛ سر و كار او، فقط، با شمشير است.)) و در روايت ديگري نيز اين چنين آمده است:
... لايعطهم إلاّ السيف، يضع علي عاتقه ثمانية أشهر هرجاً حتّي يقولوا: والله! ما هذا من ولد فاطمه، لو كان من ولدها لرحمنا.))(75)؛ او، جز با شمشير با آنان برخورد نميكند. در زمان بحران و آشوب و هرج و مرج، به مدّت هشت ماه، شمشيرش را روي دوش خود ميگذارد تا اين كه مردم خواهند گفت: ((به خدا سوگند! او، فرزند زهرا نيست. اگر فرزند زهرا ميبود، حتماً به ما رحم ميكرد.)).
بنابراين، اگر آن چه دربارهي قيام آخرين وليّ خدا گفته شده، صحيح باشد، پديدهي ظهور، يك فاجعهي خواهد بود؛ زيرا، پيامد اين حادثه، چيزي نيست جز سيطرهي آهنين يك نفر بر تمامي كرهي زمين و تحميل ارادهي خشن او بر ارادهي همه انسانها.
در جواب اين ديدگاه، بايد گفت، شيوهي كسب قدرت، در انديشه اسلامي، بر اساس آزادي و اختيار بشر است، نه اجبار و تحميل، و شيوهي مديريّت اسلامي، بر وفق و مدارا استوار است، نه شمشير و تحقير، و سلوك حكومت ديني، بر رأفت و عطوفت با شهروندان است، نه شدّت و خشونت. جنگها و درگيريها، بعد از مرحلهي تبيين و بعد از صف بندي است. گفتوگوي تمدّنها و داد و ستد ميان اديان، بين آدمها تا مرز درگيري و تعارض و رويارويي هم ميرسد. اين طور نيست كه گفتوگوي بين اديان و يا تمدّنها و يا آدمها هميشه به مصالحه ختم بشود. از طرفي مرحله اول گفتگو نيست پيش از اينكه گفتگويي صورت بگيرد برخوردهاي حساب شده، محبتها، زمينه سازيها مطرح است بعد گفتگو تحقق پيدا ميكند بعد فرصت ميدهي تا تصميم بگيرد بعد مرحله صف بندي و جبههگيري مطرح ميشود و او ممكن است با ما درگير شود چون اختلاف منافع هست اختلاف مقاصد هست.
در انديشهي اسلامي، اين چنين است كه قتال، بعد از طيّ مراحل مذكور شكل ميگيرد. اميرالمؤمنين در جنگ صفين، وقتي ميخواهد جنگ شروع بشود، خيلي تعلّل ميكنند تا حدّي كه بعضي از اصحاب خيال ميكنند عليعليه السلام شك دارد و نميخواهد بجنگد. حضرت ميگويند: ((نه! براي اين نيست، بلكه ميخواهم يك نفر به بيداري و روشني برسد.)) و بعد هم كه اين بيداري و آگاهي آمد، ديگر خشونت نيست، قاطعيّت است.
اينها، عقلانيّت است و عين منطق است و احترام گذاردن به كرامت انساني.
خشونت، اين است كه تو، قبل از اين كه فرصت بدهي، زمينه بدهي، قبل از اين كه هدايت كني، ارشاد كني، انسي بگيري، زمينهاي را فراهم كني و قبل از اين كه فرصت فكر كردن بدهي، فرصت انتخاب بدهي، درگيري را شروع كني. و با طيّ اين مراحل، ديگر، خشونت نيست.
حضرت مهدي(عج) نيز به همين روش با عامهي مردم برخورد خواهد كرد، امّا معاندان و براندازان كه حقّانيّت را فهميدهاند، اگر جلويشان را نگيري، جامعه را به فساد ميكشانند. طبيعي است كه در برابر اينان، نميتوان رفق و مدارا داشت. عقلانيّت، ايجاب ميكند كه بر سر ستمكاران و متجاوزان به حقوق خدا و مردم، شمشير كشيد. بنابر اين هم شمشير حضرت واقعيّت دارد و هم رأفت ايشان.
به بيان ديگر، ميان شمشير قدرت و شمشير عدالت، تفاوت وجود دارد. شمشير مهدي، نه شمشير كسب قدرت است و نه شمشير حفظ قدرت، بلكه شمشير اجراي عدالت است اگر شمشير حفظ قدرت ميبود، دوران غيبت به وجود نميآمد و اگر شمشير او، شمشير كسب قدرت ميبود، دوران انتظار مفهومي نداشت.
يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور كلبهي احزان شود روزي گلستان، غم مخور (حافظ)
سرانجام، دوران انتظار و در خفا بودن آخرين منجي، به سر ميرسد و به زودي، سپيدي صبح بر سياهي شب چيره خواهد شد: (( أليس الصبح بقريب ))(76). آن زمان، دور نيست: (( إنّهم يرونه بعيداً و نراه قريبا ))(77) و اين انسان است كه ميتواند با انتخاب خود و فراهم آوردن زمينهي ظهور، بر پاي ايستد و خود را با اين حركت منظّم هستي، هماهنگ كند و در اين فرجام نيك آفرينش، سهيم باشد و به رستگاري برسد، و ميتواند اقدامي نكند و وظيفهي خود را به نهايت نرساند. آن وقت، ظلمِ خود ساختهاش، زمينه ساز قسط و عدل ميشود و سياهي، زمينه ساز نور ميشود و در دل تاريكيها، چراغها افروخته ميشود.
اينك شايسته است به دو نكته توجه كنيم:
1 - پيروزي حتمي سپيدي بر سياهي
اين، درس قرآن است كه (( جاء الحق و زهق الباطل ))(78) اگر حق را بياوري، باطل ميرود، امّا اگر حركتي نشد، باطل به ميدان ميآيد و با اين وجود، باز، باطل از بين رفتني است. باطل، زمينههاي فساد و نابودي را در خود دارد؛ زيرا، كسي كه خلاف قانونها و سنّتهاي حاكم بر هستي ميرود، ناچار نابود شدني است. خوب است به جملات زير توجه كنيم:
((چه قدر امروز به سپيدهي فردا نزديك است))(79)
((مردم! در واپسين حركت تاريخ و آخرالزمان، گران مردي از فرزندان من، ظهور خواهد كرد. هنگامي كه پرچماش به اهتزاز در آيد، شرق و غرب جهان را روشن ميسازد. با ظهور او، موجي از شادي و نور، عالم گستر ميگردد.)).(80)
اين جملات اميد بخش، از زبان مهرباني در تاريخ ثبت شده كه رنج نسلها را از گذشتههاي دور ديده و براي آن برنامه ريخته و در نگاه و عمل، همهي آنها را منظور داشته است. آن، نگاه مهربان عليعليه السلام است كه اين چنين زيبا، پايان تاريخ را به تصوير ميكشد. عشق عليعليه السلام از محبت خالق هستي نشئت گرفته است. در روايت آمده است: ((اگر كساني كه از درگاه الهي روي گرداندهاند، ميدانستند اشتياق خداوند به آنان چه گونه است، از شدّت شوق، قالب تهي ميكردند و جان ميباختند.)).(81)
بنابراين، محبتِ به همراه حكمت حق، حاكميّتِ عدالت را به زمين بر ميگرداند و اين، يك ضرورت است.
2 - نقش دعا در تعجيل فرج
ما، شبي، دست بر آريم و دعايي بكنيم غم هجران تو را چاره زجايي بكنيم
سايهي طائرِ كم حوصله، كاري نكند طلب از سايهي ميمون هُمايي بكنيم (حافظ)
محبّت حكمت و عزّت - كه تجلّيّاتي از جلوههاي الله است - زمان ظهور را تعيين ميكند. از طرف معصومانعليهم السلام، زماني براي ظهور تعيين نشده است. تنها، آمادگي و زمينه سازي سريعتر، همراه دعا و التجاي به درگاه خدا، لحظهي ظهور را نزديك ميكند. حضرت صاحب الامرعليه السلام در توقيعي كه خطاب به اسحاق بن يعقوب صادر شده، ميفرمايد: ((واكثروا الدعاء بتعجيل الفرج؛ فإنّ ذالك فرجكم.)).(82)
امام حسن عسكريعليه السلام نيز دعا براي تعجيل فرج را شرط رهايي از فتنههاي دوران غيبت دانسته ميفرمايد:
به خدا سوگند! غيبتي خواهد داشت كه در آن، تنها، كساني از هلاكت نجات مييابند كه خداوند او را بر قول به امامتاش ثابت قدم داشته و در دعا براي تعجيل فرجاش، موفّق كرده است.(83)
دعا براي تعجيل فرج، از چنان اهمّيّتي برخوردار است كه امام صادقعليه السلام ميفرمايد:
هر كس، بعد از نماز صبح و نماز ظهر، بگويد: ((خداوندا! بر محمدصلي الله عليه وآله وسلم و خاندان او درود فرست و در فرج ايشان تعجيل كن!))، نميرد تا قائم را دريابد.(84)
بنابراين، شيعهي منتظر، بايد در طول شبانه روز، در اوقات نماز و در همهي ايّامي كه درآنها دعا سفارش شده، دعا براي تعجيل فرج را به عنوان يك تكليف و وظيفهي مهمِّ عصرِ غيبت فراموش نكند. دعا براي تعجيل فرج، دعاي هميشگي پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم و ائمه اطهارعليهم السلام و ملائكهي آسمانها بوده و هست.(85) به هر تقدير، كساني كه خواستار ديدن عصارهي خلقتاند،(86) بهترين آفريدهي خدا را طالب حضورند، به دعا براي تعجيل فرج اش روي ميآورند؛ چون، تأثير دعا در نزديك شدن فرج را باور كردهاند.
در امّت بني اسرائيل، دعا، سبب شد تا موسيعليه السلام صد و هفتاد سال زودتر از وقت تعيين شده، براي نجات بني اسرائيل مبعوث گردد.(87) در حالي كه در اين امّت، خود امام موعود(عج) هم اصرار بر ظهور دارند و در چيدن پايههاي آن، مخفيانه، كوشا هستند.
آري، سرانجام، انتظار، پايان ميپذيرد و سپيدي بر سياهي پيروز ميگردد.
به اميد آن روز.
-----------------------
پينوشتها:
1) طاهره صفار زاده (به نقل از مجموعه مقالات جشنوارهي دانشجويي موعود، آذر 76، ص 199).
2) 99: صافات.
3) 79: انعام.
4) يابُنيّ اذهبوا فتحسّسوا من يوسف و أخيه ولاتيأسوا من روح الله )). يوسف: 87.
5) انتظروا الفرج فلا تيأسوا من روح الله)). (بحارالأنوار، ج 52 ، ص 123)
6) أمالي صدوق، ص 599 ؛ بحارالأنوار، ج 71، ص 324، ح 14.
7) مفاتيح الجنان، دعاي توسل.
8) مسئلهي اقبال و ارتباط بر قرار كردن با حضرت، از چنان اهمّيّتي برخوردار است كه به آن امر شده است: (( يا أيّها الذين ءامنوا اصبروا و صابروا و رابطوا )) (آل عمران: 200). امام باقرعليه السلام در تفسير اين آيه فرمودند: ((پايداري كنيد بر اداي واجبات و در برابر دشمنان استقامت بورزيد و با امام تان پيوند برقرار كنيد. (احمد بن محمد بن مهد حلّي، التحصين و صفات العارفين، ترجمهي سيّد علي جبار گلباغي، ص 33 - 52).
9) امام صادقعليه السلام فرمود: ((مَنْ باتَ ليلةً لايعرف فيها إمامَ زمانه مات ميتة جاهليّة.))؛ هر كس شبي را سپري كند و در آن شب، امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. (الغيبة، نعماني، ص 127، ج 1).
10) امام صادقعليه السلام: ((... والله لأنا أرحم بكم منكم بأنفسكم...))؛ به خدا سوگند، من، نسبت به شما، از خود شما مهربانترم. (مكيال المكارم، ج 1، ص 93 - 94).
11) سيد بن طاووس، خطاب به فرزند خود، دربارهي آداب و وظايف يك
:: موضوعات مرتبط:
*****مهدویت***** ,
مقالات ,
,
:: برچسبها:
انتظار ,
مهدویت ,
پناه ,
منتظر ,
ذكر ,
|