جامعه مهدوى آرمان شهر نبوى - حسين علي سعدي


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : سه شنبه 23 مهر 1392
بازدید : 653
نویسنده : یه بنده خدا
 جامعه مهدوى آرمان شهر نبوى
حسين علي سعدي

 
اشاره: انديشه‏ي ساختن مدينه‏ي فاضله كه در آن، شهروندان، فضيلت محور و ارزش مدار، زندگي كنند، از ديرباز، ذهن‏هاي متفكّران و دل سوزان بشر را به خود مشغول كرده است. هر كدام از اين متفكّران و... براي رسيدن به آن جامعه‏ي آرماني، راه حل هايي را ارايه كرده‏اند.
اين نوشتار، ديدگاه ممتاز شيعه را براي تحقّق دادن به آرمانشهر موعود بيان كرده است. راهكارهاي شيعه، موقف حياتي ((بعثت))، ((غدير))، ((ظهور)) است.
انسان، براي رسيدن به آن جامعه‏ي آرماني به قانون الهي (وحي) و تفسير معصومانه (غدير) و مديريّت معصوم (ظهور) نياز دارد.
انديشه‏ي ساختن مدينه‏ي فاضله كه در آن، شهروندان، فضيلت محور و ارزش مدار زندگي كنند و زمينه‏ي بسط و توسعه‏ي معنويّت و صلح و صفا و پاكي را - كه به رشد و تعالي انسانيّت مي‏انجامد - براي آنان آماده كند، از دير باز، در ذهن همه‏ي متفكران و مصلحان و دل سوزان جامعه‏ي بشري، مطرح بوده و هر كدام، به فراخور افق فكري خويش، طرحي در انداخته و الگويي را پيشنهاد كرده است. اين كه ((راه صلاح و بالندگي انسان چيست و كجا است؟)) و ((چه گونه انسان مي‏تواند مدينه‏اي را كه در آن، قابليّت‏ها و استعدادهاي خويش را به فعليّت برساند و جامعه‏اي در خور زندگي انسان و عاري از هر گونه جدال و بي عدالتي و مملو از خوبي و صلح و پاكي، بسازد؟))، سؤالاتي است كه جواب‏ها و راه حل‏هاي متنوّع و مختلفي در مكاتب فكري گوناگون گرفته است.
مكتب تشيّع، با نگاهي ژرف و واقع بينانه به حقيقت انسان و نوع نيازها و استعدادهايش، براي به سامان رسيدن امور و پديد آمدن جامعه‏ي آرماني موعود، طرح نويي در انداخته و راه ممتازي را ارائه داده است.
ما، در اين نوشتار، دكترين حكومت مهدوي را - كه مسير تحقّق و صراط مستقيم آن با گذر از سه موقف حياتي - ((بعثت))، ((غدير)) و ((ظهور)) انسان را به بهشت موعود و تحقّق آن مدينه‏ي فاضله هدايت و رهنمون مي‏سازد - ارائه مي‏كنيم و از نوع ارتباط و تعامل اين سه مهم با هم و اضطرار بشر به آن‏ها در تشكيل آن جامعه‏ي موعود، تحليلي ارائه مي‏دهيم.

يكم - بعثت (تحليل جايگاه انبيا در زندگي انسان)
قبل از پرداختن به مسئله‏ي اضطرار بشر به انبيا و ضرورت استمداد فرشيان از عرش، بايد رابطه‏ي انسان و نوع نيازش به پيامبر، تحليل و تبيين شود تا در پرتو ضياي شناخت اين رابطه، ضرورت يا عدم لزوم چنين مسئله‏اي روشن گردد.
پديده‏اي در جهان بشري با نام ((نبوّت))، رخ داده و عدّه‏اي به نام ((انبيا)) پيامي را از آسمان براي زمينيان آورده‏اند.
آيا انسان، محتاج سخن و راهنمايي آنان بود يا بدون گوش دادن به آن پيام هم، هيچ خلل و كاستي در حيات اش رخ نمي‏داد و جهان بي پيامبران و انسانيّت عاري و خالي از پيام آنان، كامياب و موفّق بود؟
پيش درامد بحث مان، نگاهي گذرا و كوتاه به سخن متفكّران ديني در باب ((لزوم بعثت انبيا)) خواهد بود تا از متاع آنان استمتاع نموده و با بهره وري از تجارب فكري شان، به غناي بحث بيفزاييم. گرچه اين قلم، فعلاً، در پي كاوش و استقصاي همه‏ي آراي مطروح در اين عرصه نيست و سير فراز و فرود و كسر و انكسار شان را در تاريخ به نظاره نمي‏نشيند، امّا در پرده‏ي اجمال و اشارت، جان مايه‏ي سخن را چنين مي‏توان عرضه كرد:
الف) بوعلي سينا، قافله دار عقل گرايان، در نوشته‏هاي مختلف خويش، لزوم بعثت انبيا را مطرح و مدلّل ساخته و مي‏گويد:
جامعه‏ي انساني، براي بقا و تداوم، نياز به قانون عادلانه دارد. عدالت، ضامن بقاي اجتماع و پاسدار و نگهدار آن است(1) از طرفي، وضع قانون عادلانه، از سوي بشر، به دو جهت، امكان‏پذير نيست: نخست آن كه بشر، قادر به تشخيص ((حقيقت)) نيست؛ زيرا نمي‏تواند خود را از اغراض، تهي كند، و عدالت، فرع شناخت حقيقت است، لذا بشر، به خاطر عدم دست يابي به حقيقت، نمي‏تواند عدالت را به چنگ آورد.
ثانياً، بر فرض كه حقيقت، صيد انسان شود، لكن قانون بشري، ضمانت اجرا ندارد و بشر، براي قانون عادلانه و بقاي حيات اجتماعي خود، محتاج وحي و نبوت است كه وحي، هم حقيقت را همان طور كه هست، براي پيامبران مشخص مي‏كند و هم با وعده و وعيد خود، ضمانت اجراي آن را بر عهده مي‏گيرد.(2)
ب) متفكّر و علاّمه‏ي فقيد، مرحوم طباطبايي نيز در نوشته‏هاي خود، راز و رمز اين ضرورت را در دو جا مي‏جويد و لزوم پديده‏اي به نام بعثت را دو گونه موجه و مستدل مي‏سازد: نخست آن كه مي‏گويد: استخدامگري بشر، بهترين دليل بر ضرورت نياز انسان به پيامبران است. انسان، براساس طبيعت و فطرت خود، موجودي استخدامگر است و غريزه‏ي استخدامگري، موجب اختلاف در تمام شئون حيات مي‏شود. از طرفي، اختلاف، جز در سايه‏ي قانون، حل و فصل نمي‏شود و از آن جا كه بشر، خود، خاستگاه و منشأ اختلاف است، نمي‏تواند بر طرف كننده‏ي اختلاف باشد و براي رفع آن، قانون وضع كند، لذا عامل بر طرف كننده‏اي را بايد بيرون از دايره‏ي انساني و فراتر از آن يافت، و پر واضح است كه ارتباط آن عامل فرا انساني با جهان انساني، همان چيزي است كه تحت عنوان وحي و نبوت ياد مي‏شود، لذا بعثت لازم است.(3)
ديگر آن كه ايشان، با طرح اين نكته كه انسان، موجودي دو بعدي است مي‏گويد:
علاوه بر جسم و بُعد مادّي، بُعد معنوي نيز دارد و روشن است همچنان كه براي بُعد جسمي و مادّي، برنامه مي‏خواهد، براي بُعدِ معنوي و آن جهاني نيز برنامه مي‏خواهد و اين مهم، جز در سايه‏ي وحي و نبوّت، ميسّر نمي‏گردد، لذا نبوّت براي جهان بشري، امري ضروري و اجتناب‏ناپذير است.(4)
در كنار اين قبيل ادلّه، دو نوع ديگر نيز طرح شده است: يكي با توجّه و نگاه كار كردي به فعّاليّت انبيا، ضرورت وجود آنان را مستدل مي‏سازد. تبيين گزاره‏هايي كه عقل از بيان آن عاجز است و تأمين آسايش روان و امنيّت روحي كه حوادث و مسائل مشكل آفرين و مصائب و شرور را براي انسان توجيه مي‏كند. به عبارت ديگر، حلّ گره‏هاي كور زندگي انساني كه جز با سر انگشت وحي گشوده نمي‏شود، ضرورت آن را موجه مي‏كند.(5)
اين نگاهي كوتاه و اجمالي به بخشي از ادلّه‏ي متفكّران در لزوم بعثت بود كه مي‏توان به نقد برخي از آن‏ها پرداخت.
ادّعاي جايگزيني "عقل جمعي بشري" (Humanrason) جهت برطرف ساختن اختلافات و زدودن آن از چهره حيات انساني(6) و طرح عدم توفيق انبيا در رسالت خطير خويش، در جهان خارج - كه نه تنها ريشه سوز اختلاف نبوده‏اند كه زمينه ساز اختلاف عميق ديگري بودند - و يا محدود كردن قلمرو فعّاليّت انبيا با طرح ((خدا و آخرت، هدف بعثت انبيا))، مسائل و مصائبي است كه بر تفكّر سنّتي و تلقي گذشتگان از تبيين جايگاه و پايگاه حجّت در حيات انسان، وارد شده است.
حال، به سؤال اصلي بر مي‏گرديم. آيا حجّت و پيامبر، در حيات بشري، ضروري و ناگزير است يا مي‏توان براي آن جايگزيني يافت؟
تحليل درست و منطقي اين سؤال، نيازمند تحليلِ دست كم دو نكته‏ي اساسي است: نخست، تعريف انسان و تحليل و تعيين استعداد و خواسته هايش، و دوم، تبيين عملكرد و جايگاه رسالت رسولان الهي در عرصه‏ي حيات بشري.
انسان، از كجا، تعريف خود و تحديد اندازه‏ها و تبيين خواسته‏ها و تحليل آرزوهايش را مي‏گيرد؟ اگر بخواهيم با دين، انسان را تعريف، و حدود استعدادها و حوزه‏ي نيازهايش را مطرح كنيم و آن گاه در ميان خواسته هايش، نياز به دين را بگنجانيم، قطعاً، دوري پيش خواهد آمد كه استحكام اين راه را متزلزل مي‏كند، لذا ناگزيريم، حدّاقل، مباني و مبادي شناخت‏مان از انسان و برخي از نيازهايش را در بيرون حوزه‏ي دين مشخص كنيم و آن گاه به سراغ پيام حجّت‏هاي الهي رفته و آن را به گوش بگيريم.
انسان، مي‏تواند با نگاه و تأمّل در خود، ضرورت نيازش را به پيامبران، عموماً، و حجّت، بخصوص، بيابد. با نگاه به خود، استعدادهاي عظيم و بي پايان‏اش را درك مي‏كند و مي‏يابد كه وجود او، از زندگي محدود دنيايي، وسيع‏تر است. اين، به شهادت وجدان روشن است. تاريخ نيز شاهد صدق اين مدعا است. زيرا كساني كه به دين نيز گرايشي نداشته‏اند، عظمت استعدادهاي انسان را ستوده و به فزوني استعدادها از نياز حيات مادّي گواهي داده‏اند.(7)
انسان، به شهادت استعدادهايش و ظرفيّت و سعه‏ي وجودي‏اش، محدود نيست و ادامه دارد، چنان كه از دست و پا داشتن جنين و استعدادهاي آن، مي‏توان فهميد كه محدود به دنياي رحم نيست و ادامه خواهد داشت، از خلقت و ظرفيّت و استعداد سرشار انسان، مي‏توان پي برد كه ادامه دارد و محدود نيست، لذا با تأمّل و تعمّق در خود انسان و شناخت ظرفيّت و سعه‏ي وجودي‏اش، ادامه‏ي حيات او و استمرار وجودش و مقصد حركت‏اش (معاد) اثبات مي‏شود. با تفكّر و تأمّل در خود، بدون استمداد از گزاره‏هاي ديني، مي‏توان فراتر بودن استعدادهاي انسان از حيات مادّي را فهميد و في الجمله، نيازها و خواسته‏هايش را تبيين كرد.
دين، از همين احساس نياز اوّليه، شروع مي‏شود. در درون نهاد و فطرت همه، گرايش به منبع لايزالي كه جواب سؤال‏ها و درخواست هايش را از او بگيرد، وجود دارد. دين نيز از همين احساس و شعور فطري و باطني انسان‏ها، استفاده كرده است. قرآن مجيد مي‏فرمايد:
((لقد خلقنا الإنسانَ في أحسن تقويم... فما يكذبك بعد بالدين))(8)
خلقت در ((احسن تقويم))، يعني، تأمّل در وجود خود كه به حكم وجدان، حسن و سرشاري استعدادها را درك مي‏كند، بهترين گواه بر ((يوم الدين)) است كه او را ناگزير از حركت مي‏كند و جايي براي انكار آن باقي نمي‏گذارد.
حركت و جريان انسان به سوي معاد، در قوس صعود، روي ديگر سكه‏ي حركت اواز خدا و مبدأ آفرينش در قوس نزول است. اين دو، با هم متلازم‏اند، لذا شناخت انسان و درك عظمت او، با شناخت مبدأ و معاد، ملازمه دارد و با نگاه به انسان و درك عظمت وجودي‏اش، معاد و مبدأ، مسئله‏اي ناگزير و غير قابل انكار مي‏شود.
آگاهي بر اين نكته‏ي دقيق، از روش كتب آسماني كه براي اثبات مبدأ هستي، استدلال نكرده‏اند(9) نيز ميسّر است. خدا، جواب سؤال‏ها و خواسته‏هاي ما است و انسان، با فرض تفكّر در خويش، ناگزير است كه خدا را بشناسد و نه تنها نياز به برهان براي اثبات ندارد كه حتّي قابليّت انكار نيز وجود ندارد. عميت عينٌ لاتراك‏
با درك و فهم مبدأ و معاد و پي بردن به عظمت استعدادها و قوّه‏هاي انساني و حركت‏اش به سوي كمال و مقصد نهايي، نه تنها نياز به راهنما، كه اضطرار به او درك مي‏شود. اگر راه و حركت باشد، آن هم حركتي بي نهايت، و از طرفي، نقص‏ها و كاستي‏هايي باشد، نقص در فهم و تصميم و راه يابي و حتّي كيفيّت حركت كردن، انسان، خود را مضطر به وجود راهنما و مربّي مي‏بيند و هيچ نيازي را مهم‏تر و حياتي‏تر از آن نمي‏داند؛ زيرا، اگر راهنما نباشد، راه، گم مي‏شود و گم شدن راه، مساوي با توقّف يا حركت بي جهت است، و هر دو، به معناي مرگ استعدادها و تباه كردن ظرفيّت‏ها است.
در اين نگاه، حركت و حيات با امام، حيات طيّبه، و زندگي بدون او و غافل از او، مرگ يا تحرّك جاهلي است!
با اين توجّه، مي‏توان رمزي از رموز تشبيه امام و ولايت به آب را فهميد. آب، سبب زندگي است و معرفت و اجابت دعوت رسول براي زنده‏ها، پيام زندگي دارد:
((يا أيّها الذين آمنوا استجيبوا للّه و للرسول إذا دعاكم لمايحييكم.))
با اين نگاه، نه تنها بشر، محتاج بعثت كه مضطر به او است و هيچ گزينه‏اي نمي‏تواند خلأ آن را پر كند، نه عقل جمعي بشر، و نه تجربه‏هاي عرفاني و نه هيچ چيز ديگر.
عظمت استعدادها، به بي نهايت بودن مسير حركت شهادت مي‏دهد، و انسان، در هر حال، در حركت است و توقّف او، مرگ است. انسان، در هر حال، هويّت خود را متجدّد و مختلف مي‏بيند و اين اختلاف، اختلاف در عوارض نيست، بلكه ناشي از اختلاف اطوار و درجات و مواقف است كه حركت دائمي او را تا لحظه‏ي مرگ، به اثبات مي‏رساند.(10)
هر چه انسان اوج بگيرد و مسير را بيش‏تر بپيمايد، اين اضطرار را بيش‏تر لمس مي‏كند، لذا در هيچ انساني و در هيچ لحظه‏اي از حركت، نمي‏توان از حجّت، بي‏نياز بود.
بي پير، مرو تو در خرابات
هر چند سكندر زماني‏
طرح استغناي ممدوح و مذموم و تشبيه رابطه‏ي انبيا و مردم به رابطه‏ي طبيب و مريض و معلّم و شاگرد كه سعي در اغناي مخاطب از خود دارند،(11) نشان از تحليل ناصواب انسان و ظرفيّت و حركت او است. اضطرار انسان‏ها به بعثت، نتيجه‏اي است كه اين مقدّمات، در اثبات آن گذشت.

دوم - غدير
نياز و اضطرار به بعثت، قانون و راهنماي الهي، در نگاه غير شيعي، با ختم نبوّت اشباع شد و بلوغ تفكّر بشري و سيري طبع اش؛ احساس كاذب استغناي از وحي را در دماغ اش پروراند، و تصوّر كرد كه مستغني از پيامبر و حجّت - با هر تحليلي كه صورت بگيرد - مي‏توان از سفره‏ي وحياني آنان سود جست. از ديد برخي، گرچه بشر، در رفع مخاصمات يا يافتن راه كمال خود، نياز به وحي و حجّت آسماني داشت و اين قانون و برنامه، با تلقّي و "ابلاغ معصوم" براي نجات بشر از حيات هبوط زده، بر آنان عرضه شده است، ولي با ابلاغ قانون كامل - كه كمال خود را در فرايندي تاريخي در گذر زمان و پيدايش زمينه‏ها، كسب كرده - مي‏تواند با فهم و تفسير خويش از اين مائده‏ي آسماني، تعيّش كند. پلوراليزم و نسبيّت فهم و حجيّت همه‏ي آن‏ها، استغناي از حجّت را در دوره‏ي ختميه مطرح مي‏كند. "حسبنا كتابُ الله" شعار كفايت و استغناي بشر از حجّت الهي و معصوم است. ادّعاي توان بهره وري عقول ناقص فرشيان با اتكاي به "قياس و استحسان" بدون اتكا و بهره وري و استمداد از فهمي آسماني و معصومانه از سفره‏ي وحياني انبيا است.
غدير، اضطرار بشريّت به تفسير انسان رهيده از هوس و كشش و طمع و تهديد است. عصمت، يعني آگاهي و آزادي، آگاهي به مسير و آزادي از همه بندها و رقيّت‏ها و كاستي‏ها.
غدير، ردّ حجيّت فهم‏ها و تكثّر آن و رد استغناي بشر از فهم حجّت معصوم و توان بهره‏وري مستقل از كتاب الهي است، در برابر شعار ((حسبنا كتاب الله)) است كه هم دوش و هم زيستي قرآن با عترت، قانون الهي با فهم معصوم، را بيان مي‏كند.
رحلت و كوچ پيامبر و ختم سلسله‏ي نبوّت، در گرو قرار گرفتن قانون (كتاب) در كنار عترت (فهم معصوم) است و ضلالت و گم كردن راه، در تفكيك آن دو، و طرح استغناي از حجّت در حوزه‏ي فهم دين است.
به گوش نداشتن پيام غدير در تاريخ، گواه است كه تلاش همه‏ي رسولان هدايت كه تبلور آن، در قرآن محمدصلي الله عليه وآله بود، اگر در كنار فهم معصوم قرار نگيرد، نه تنها راه را نشان نمي‏دهد كه ممكن است به بيراهه برساند؛ چرا كه قرآن محمدصلي الله عليه وآله كتاب صامت هدايت، ((حمّال ذو وجوه)) و قابل تأويل‏هاي ناصواب و كج راهه‏هاي بسيار است. قرآن، آن گاه راهنماي انسان به سوي كمال است كه ((كتاب ناطق)) و ((فهم معصوم)) در كنارش و مفسّر و مبيّن‏اش باشد.
به شهادت قرآن و غدير، حجّت الهي و فهم معصوم، ضرورت زندگي بشر براي راهپيمايي در مسير هدايت و سعادت است. انسان، در حركت مستمر خويش، همچنان كه محتاج برنامه و قانون فرا طبيعي است، محتاج فهم برتر معصوم كه ملاك و ميزان صحت و سقم بقيه‏ي فهم‏ها، است تا سردرگم و گرفتار تشتّت نشود.(12)
منهاي معصوم حركت كردن، انسان را گرفتار بي راهه‏هاي زيادي مي‏كند و همراه آنان(13) حركت كردن، يعني گام زدن در صراط مستقيم و مطمئن:
((أنتم الصراط الاقوم)).(14)
تا كنون احتياج و اضطرار انسان در مسير حركت به سوي آرمانشهر نبوي، به دو عامل قانون الهي (وحي) و ((تلقّي معصومانه‏ي)) آن از سوي پيامبران الهي و تفسير و ((فهم معصومانه)) از آن در تفكّر و نگاه شيعي بررسي شد.

سوم - ظهور
اينك مسئله‏ي حياتي و سرنوشت ساز ديگري مطرح مي‏شود. آيا در حركت بي نهايت انسان و تحقّق آرمانشهر موعود، اين دو عامل، كافي است و با وجود قانون و فهم عاري از خطا، بشريّت به سر منزل مقصود مي‏رسد يا خير؟ آيا براي تكميل اين فرآيند، حلقه‏اي مفقود است كه بايد آن را يافت؟ سؤال را به گونه ديگر طرح كنيم. اگر عناصر لازم براي هدايت بشري، طبق قواعد عقلي و كلامي، تهيّه و تعبيه شده است، چرا بشريّت و حتي مسلمانان و شيعيان، به آرمانشهر موعود و مدينه‏ي فاضله نرسيده‏اند؟ اگر عناصر لازم، ناكافي است، چه حلقه‏اي مفقود است؟ علّت فقدان آن چيست؟ چه گونه محروميّت جامعه‏ي بشري از اين فيض و شاهرگ حياتي كه بدون آن تمام برنامه‏ها بي نتيجه مانده است، توجيه و تحليل مي‏شود؟
كند و كاو و تفحّص از حلقه‏ي مفقود كه سعادت بشريّت ، رهين آن است، كارگشا است و تحليل آن، تا بيابيم كه اين اضطرار چگونه در دوراني گرفتار فترت شده است، بسيار مهمّ به نظر مي‏رسد.
در تفكّر شيعي، حلقه‏ي مفقود - كه بسيار حساس و حياتي است - آن است كه نه تنها انسان‏ها براي پيمودن مسير خود محتاج به تلقّي معصومانه از وحي و تفسير صواب و برخاسته از عصمت آن است كه در اجراي آن قانون و برداشت نيز محتاج به توان و ((مديريّت معصوم))اند. اين، همان خلأي است كه پس از رحلت پيامبر به وجود آمد. با وجود اعتراف به فضل و علم و فهم ممتاز علوي، با بهانه‏هاي كودكانه، عرصه‏ي مديريّت جامعه را مستغني و مستقل از توان معصوم معرفي نمودند و تاريخ، در عمر دراز خود، سرخوردگي انسانيّت را از اين محروميّت، به كرّات مشاهده كرده است.
در اين نگاه و با اين تحليل، تحقّق جامعه‏ي آرماني براي شهروند فضيلت مدار يا جامعه‏ي توسعه يافته، محتاج سه عامل است:
نخست، برنامه و قانون كامل و جامع كه همه جانبه باشد و خير و صلاح جامعه را در نظر گرفته باشد. اين مهم، با خاتميّت و به دست پر بركت سيّد رسولان، حضرت محمدصلي الله عليه وآله، همو كه فرمود: ((أُوتيتُ جوامع الكلم))(15)، كه تبلور و ظهور آن را در جامعيت دين و شريعتش نظاره گر هستيم، حاصل شد.
دوم، فهم و برداشت صحيح از قانون. هر اندازه، قانون، بي‏نقص باشد، اگر مفسّر آن، ناقص باشد، در اندام زيباي آن، اعوجاج مي‏اندازد. تاريخ، شاهد صدق گفتار ما است كه گروه‏هاي مختلفي، از همين قانون كامل الهي، برداشت‏هاي ناصواب و خطرناكي داشته‏اند تا آن جا كه فهم معصوم و مطّلع و آگاه (علي‏عليه السلام) را بر آن داشت كه بفرمايد:
((كلمةُ حقٍ يراد بها الباطل)).
خوارج و جريان تفكّر اشعري گرايي و تفكّر اعتزالي و... از اين نمونه‏اند.
اين مهم نيز با جريان امامت معصوم كه ملجأ و مرجع علمي و ملاك صحت و سقم فهم‏ها است، در تفكّر شيعه، تأمين شد.
سوم، مديريّت و اجراي كامل اين قانون است. اين، نيز در گرو عصمت است؛ زيرا، انسان اسير جهل و خواهش ... از اجراي قانون عدالت الهي، عاجز است. او، كه مطيع شهوت و قدرت و ثروت است در اجراي قانون شريعت، تعلّل مي‏وزد.
با تحقّق اين مهم، اصلاحات بشري و حركت به سوي كمال، به سر منزل مقصود مي‏رسد.
نكته‏اي كه بايد تحليل و تبيين شود، اين است كه ((چرا جامعه‏ي بشري، از اين عامل محروم است؟)) و ((خداي كه دو عامل و زمينه‏ي قبلي را فراهم كرده چرا زمينه ظهور و تحقّق عامل سوم را فراهم نكرده است؟)) و ((اصولاً، تكليف انسان‏ها در دوران غيبت حجّت چيست؟)) و ((در تفسير قانون و در اجراي آن، چه بايد بكنند؟)) آيا اين نسل گرفتار ظلمت و مستحقّ لعنت‏اند كه از مواهب بي‏بهره باشند يا راز و رمز مسئله را در جاي ديگري بايد جست؟
روشن شدن اين نكته، مرهون اين است كه بدانيم، امام و حجّت الهي، در يك منظر، دو رسالت خطير بر عهده دارد: الف) تفسير قانون؛ ب) اجراي قانون.
ائمه‏عليهم السلام براي تعليم برداشت صواب و فهم صحيح از قانون، تلاش مستمر و ستودني داشتند و سعي وافري كردند تا اصحاب خود را با شيوه‏ي فهم دين - اجتهاد - آشنا كنند.
علينا القاء الاصول و عليكم بالتفريع، از اين نمونه است.
اوج اين حركت را در زمان عسكريين‏عليهما السلام با ارجاع مردم در وجوه شرعي و فتوا به وكلاي خويش مشاهده مي‏كنيم كه شيوه‏ي فهم بشري از قانون الهي، را تعليم و تصويب نموده‏اند و اندازه‏ي لازم، براي حركت در مسير رشد را تأمين كردند.
با تعليم خود ائمه‏عليهم السلام، حدّاقل لازم در عرصه‏ي فهم شريعت، تحت مقوله‏ي اجتهاد، حاصل شد و فقيهان، بارِ رسالت ائمه‏عليهم السلام را در اين حوزه - حوزه‏ي تفسير دين - به دوش كشيدند.
بُعد ديگر شئون امامت، اجراي قانون شريعت است كه بالمآل به عدالت مطلق ختم مي‏گردد. حكومت و مديريّت جامعه نيز، عرصه‏ي حضور معصوم براي راهنمايي و رشد انسان‏ها به سوي كمال است.
حلقه‏ي سوم، اضطرار بشري و نياز به مديريّت معصوم است كه قانون فرا انساني را با فهمي عاري از خطا و تواني معصومانه، به اجرا بگذارد. اين مهم،
بر خلاف دو عامل گذشته، يك سويه و يك طرفه نيست، بلكه تحقّق آن، وابسته‏ي يك نوع تعامل و خواست دو طرفي است، يا بهتر بگوئيم منوط به خواست مردم است.
حكومت بر مردم، فرع قبول آنان است و حركت اصلاحي انبيا، از همان آغاز، براي اين بوده كه مردم، خود، به قسط قيام كنند ((ليقوم الناس بالقسط)). تحقّق حاكميّت معصوم، ظرفيّت و قابليّت و بلوغي خاص مي‏طلبد. انسان بايد به جايي برسد كه خير خودش را كه تن دادن به حاكميت عدل است، تشخيص بدهد. تجربه‏ي حاكميّت معصوم، بدون بلوغ و كمال در فهم، با شكست و عدم توفيق ظاهري روبه‏رو مي‏شود. رسيدن به اين بلوغ فكري، زمينه و زمان مي‏خواهد. انسان، با رشد و توسعه در علوم و تجربه‏ي انواع حكومت‏ها و يأس عمومي از مديريّت غير معصوم، مي‏يابد كه رشد و سعادت خويش، در گرو يأس از زمين و زمينيان و جستجوي حلقه‏ي سوم، يعني مديريّت معصوم است. مديريت دانش و ارزش نه مديريت خواهش.
هر مديريّتي غير از مديريّت ارزشي، اگر عنان جامعه را به دست بگيرد، و لو در نقاب موجّه و عناوين فريبا، دوري از مسير حركت و رشد است. جامعه‏ي هبوط زده، شايد بتواند با مديريّت علمي، آن هم علم در مقابل دين، حيات خود را اداره كند، امّا جامعه‏ي مدني ايماني، بر محوريّت مديريّتِ ايمان و علمِ توأم با آن (مديريّت ارزش) راه رشد و صلاح خود را مي‏يابد.
همين جا، به اشاره مي‏گويم، در عصر فقدان و حرمان از مديريّت معصوم، نيابت فقها از معصوم در حاكميّت، به حركت و رشد جامعه‏ي انساني به سوي كمال، كمك مؤثّر و شاياني مي‏كند. فقيهان، به نص معصوم‏عليه السلام، همچنان كه در عرصه‏ي فهم شريعت، نايبان معصوم‏اند و مراجعه‏ي به آنان، مأجور است، در حوزه‏ي مديريّت و حاكميّت نيز جانشينان آن امام همام‏اند تا جامعه، با تجربه‏ي حكومت ديني، خود را براي تجربه‏ي حكومت معصوم، آماده كند.
تحقّق حكومت معصوم، وامدار ايجاد مقتضي و رفع موانعي است كه سد فهم و خواست انسان‏ها است، لذا در روايات، آمده است كه در آستانه‏ي حكومت امام مهدي(عج) قتال با ائمه‏ي كفر و كساني كه صدّ عن سبيل الله كنند، و به عنوان يك حركت نمادين، قتل شيطان، تحقّق مي‏يابد.
در طرف تأمين ايجاد مقتضي، تكميل عقول عباد، آموزش و تعليم عمومي، رشد علم و... مطرح مي‏شود. با ايجاد مقتضي و رفع موانع، زمينه‏ي تحقّق حكومت عدل جهاني، با مديريّت معصوم، به سرانجام مي‏رسد. و با تحقق حلقه‏ي سوم، مديريت معصوم‏عليه السلام، آرمانشهر موعود همه اديان و ملت‏ها بدست ابر مرد موعود جهان بشري ((مهديّ الامم)) تحقق مي‏يابد.
به اميد آن روز

---------------
پي‏نوشت‏ها:
1) در متون ديني نيز مشابه اين نكته وجود دارد كه إذا بني الملك علي قواعد العدل - نصر الله مُواليَه و خذل مُعاديَه (ميزان الحكمة، ح 9، ص 189).
2) نبوت تطبيقي اسلامي - مسيحي (پايان نامه‏ي كارشناسي ارشد فلسفه و كلام دانشگاه قم) از نويسنده، ص 91.
3) فرازهايي از اسلام، ص 25؛ بررسي‏هاي اسلامي، علاّمه‏ي طباطبايي.
4) وحي يا شعور مرموز، علاّمه‏ي طباطبايي.
5) نبوت تطبيقي اسلامي - مسيحي، ص 91.
6) اصول مسيحيت، ساروخاچيكي.
7) الكسيس كارل، كتابي به نام انسان موجودي ناشناخته، در همين موضوع نگاشته است.
8) تين: 4 و 7
9) در قرآن مجيد، طبق عقيده‏ي مفسران، استدلال بر اثبات وجود خدا، يا ارائه نشده يا در يكي دو مورد بيش‏تر نيست و نيز كتاب مقدس، با اين عبارت شروع شود كه "خدا بود و كلمه، با خدا بود"؛ يعني، وجود خدا را نخستين مبناي مسلّم و غير قابل بحث خود گرفته است.
10) ملاصدرا، ضمن فهم اين دقيقه، نكات لطيفي از كريمه‏ي ((يا أيّها الإنسان إنك كادح إلي ربك كدحاً فملاقيه)) استفاده كرده است. خوانندگان محترم را به الشواهد الربوبيّة، اشراق نهم از شاهد دوم، تحت عنوان ((حكمت عرشيه)) ارجاع مي‏دهيم.
11) عبدالكريم سروش، كيان، ش 29، ص 14.
12) انعام: 153: ((و لاتتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله)).
13) واللازم لكم لاحق.
14) زيارت جامعه‏ي كبيره.
15) الشواهد الربوبية، ملاصدرا، اشراق دوازدهم، شاهد دوم از مشهد چهارم.



[مجله انتظار شماره 5 : - اعتقادي]




:: موضوعات مرتبط: *****مهدویت***** , مقالات , ,
:: برچسب‌ها: انتظار , مهدویت ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


In the name of Allah, the Beneficent, the Merciful Say: He, Allah, is One Allah is He on Whom all depend He begets not, nor is He begotten And none is like Him

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 98
بازدید دیروز : 136
بازدید هفته : 246
بازدید ماه : 4065
بازدید کل : 654521
تعداد مطالب : 477
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

:: [<-PostId->] - [<-PostDate->] - <-PostTitle->

------------------------------------------------------ اوقات شرعی -------------------------------------------

------------------------------------ تاریخ روز ------------------------------------------------------ //Ashoora.ir|Hadith Beginsحدیث موضوعی ------------------------------------------------ مهدویت امام زمان (عج) -------------------------------------------------------------- سوره قرآن -------------------------------------- وصیت شهدا ------------------------------------------ آیه قرآن -------------------------------------- ---------------------------------------- پخش زنده حرم ---------------------------------------- جنگ دفاع مقدس ---------------------------------------------- ذکر روزهای هفته -------------------------------------
Up Page
”YSTC.ir” ------------------------------- ========================

RSS

Powered By
loxblog.Com