تاثيرهاى اجتماعى اعتقاد به مهدويت از ديدگاه جامعهشناسى
حسن عبدي پور
|
اشاره: يكي از مهمترين اصلهاي شيعه كه استمرار تعليمات ناب اسلامي را در جوامع اسلامي، سبب شده است، ايدهي مهدويّت است.
ايدهي مهدويّت را از ديدهاي گوناگوني ميتوان بررسي كرد. يكي از آن ديدها، تحليل اين عقيده از منظر جامعه شناختي است.
اين نوشتار، آثار جامعه شناختي عقيده به منجي جهان را در سه بُعد ((ديني - اجتماعي))، ((تربيتي - اجتماعي))، ((سياسي - اجتماعي)) بررسي كرده است.
مقدمه
يكي از مهمترين اصلهاي انديشهي تشيع كه در عصر غيبت، استمرار تعليمات ناب اسلامي و شيعي را در جوامع مسلمان سبب شده و راه پيش روي بشريّت و آيندهي آنان را تا پايان تاريخ روشن ساخته، اصل اصيل مهدويّت است. اين اصلِ اميد بخش، حركتي است از سرچشمهي توجّه به امام و هادي و راهبري زنده و آسماني امّا در پسِ پردهي غيب.
با تمسّك به اين اصل روشن، مؤمنان و مسلمانان، هرگز، در دنياي مدرن و صنعتي و بي خدايي معاصر، تنها و سرگشته نميمانند و در هر فتنه و مصيبتي - آن گونه كه در بيانِ زيباي روايات آمده است - به حصن حصين اين انديشهي الهي (انتظار فرج) پناه ميبرند و براي حلِّ مشكلات فردي و اجتماعي خود از آن يارِ غايب از نظر، چارهجويي ميكنند.
اينك، در دنيايي كه در آن، حكّام و سياستمداران، در پي اجراي دستورها و فرمانهاي الهي نيستند، بلكه ميخواهند هر چه بيشتر به مطامع مادّي خويش دست يابند، انديشهاي كه ميتواند به معناي واقعي كلمه ((منجي)) و نجات بخش بشريت از آلام بي خدايي و افسردگي باشد، همانا انديشهي مترقّي ((مهدويّت)) است.
پرداختن به اين انديشه و كاويدن زواياي گوناگون آن، انديشهي احياي مجدّد دين در عصر كفر را به ارمغان ميآورد.
آن چه ضرورت پرداختن بهاين مبحث مهم را دو چندان ميكند، لزوم تدارك تئوريك براي حكومت ديني جمهوري اسلامي ايران است. حكومت ديني ما بر طرح تئوريكِ ((تبيين و ترويج فرهنگ مهدويّت)) و پژوهش در عرصههاي گوناگون مرتبط به اين امر، متولّد شده است.
در تبيين تأثيرهاي اجتماعي اعتقاد به مهدويّت بر جامعه، ابتدا ميتوان دو نوع كلي تأثير اجتماعي را بازشناسي كرد. نوع يكم ((تأثير غير مستقيم)) بر جامعه است.
در اين بخش، فرايند عيني اعتقادات، از جمله اعتقاد به مهدويّت، مجموع جامعه، اعم از معتقدان و غير معتقدان، را متأثّر ميسازد؛ يعني، بسياري از فرايندهاي جمعي و گروهي در جامعه، پس از ايجاد، داراي انعكاس و بازتابي وسيعتر از حيطهي گروه ايجاد كننده است. در بررسي تأثيرهاي اجتماعي مهدويّت، از اين نوع تأثيرها نميتوان غافل بود. البته، توضيح بيشتر اينها، در بخش ((تأثيرهاي مستقيم)) بيان ميگردد.
تأثيرهاي مستقيم هر فرايند آگاهانه، عمدتاً، از اتّخاذ مبانيِ بينشي و نگرشيِ خاص در مورد موضوع مورد نظر و در افراد و گروههاي مرتبط، شكل ميپذيرد. اين نگرش و بينش را ميتوان در حيطهي امور ديني، به "اعتقاد" تعبير كرد.
شكلگيري بينش و نگرش در درون افراد، واكنشهايي را در حيطهي رفتاري آنان به وجود ميآورد كه ميتوان از آن به "كنشهاي رفتاري" تعبير كرد. آن گاه كه كنشهاي رفتاري از حدِّ فرد گذشت و به گروهها منتقل شد و واكنشهاي رفتاري به نحو جمعي صورت پذيرفت، فرايند ((تأثير و تأثّر اجتماعي)) آغاز ميگردد.
اعتقاد به مهدويّت نيز آن گاه كه از حدِّ بينش و نگرش ميگذرد و به حيطهي رفتاري - و خصوصاً رفتار فردي - سرايت كند، داراي تأثيرها و نمودهاي عيني بر جامعهي دينداران خواهد بود.
براي بررسي تأثيرهاي اجتماعي اعتقاد به مهدويّت، از منظر جامعه شناختي، لازم است در ابتدا به اَبعاد گوناگون اين تأثيرها اشاره شود.
ابعاد اجتماعي تأثيرهاي اعتقاد به مهدويّت، عمدتاً، به سه گروهِ ((ديني - اجتماعي)) و ((تربيتي - اجتماعي)) و ((سياسي - اجتماعي)) تقسيم ميشود.
الف) تأثير ديني - اجتماعي
تأثير ديني - اجتماعي مهدويّت، عمدتاً، شامل رفتارهاي ديني ميگردد كه به نحو جمعي صورت ميپذيرد. به عنوان شاخصهايي از اين بُعد، ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
1- گراميداشت مراسم نيمهي شعبان
نيمهي شعبان، عيد انتظار، عيد نور، عيد عدالت جهاني، عيد اعلام نشاط، آگاهي، روشني ضمير، توجّه به منتظران، و نمايش شادمانيها و زوال تاريكيها و امنيّت و وحدت در جامعهي جهاني اسلام است.
2- برگزاري ادعيّهي خاصِّ حضرت
در حقيقت، دعا و توسّل، دو نياز آدمي و دو بال پرواز او براي فرار از دلْ مردگيِ حاكم بر فضاي زندانِ دنيا هستند. همين امر، انسان را بر آن ميدارد تا در پي دستيابي به عواملي باشد كه او را در راه درك مفاهيم ادعيّه و زيارت، ياري ميرسانند. در يك كلمه بايد گفت، ترتيب و فراز و نشيب دعا با نيازهاي پيچيدهي روح انساني، هماهنگ است.
3- توجه به اماكن ويژهي حضرت
مسجد جمكران، در حال حاضر، ميعادگاه ميليونها انسان عاشق و علاقهمندي است كه به شوق ديدار و توسل و ايجاد ارتباط در آن گرد هم ميآيند تا با مقتداي خويش تجديد ميثاق كنند.
امام مهدي(عج) به حسن جمكراني فرمودهاند: ((به مردم بگو، به اين مكان (مسجد مقدس جمكران) رغبت كنند و آن را عزيز دارند.)). اين مكان مقدّس، تحت توجّهات خاصّهي حضرت بقيةالله الأعظم، أرواحنا فداه، قرار دارد.
4- صدقه دادن به قصد سلامتي امام عصر(عج)
صدقه دادن براي سلامتي حضرت، از جمله تكاليفي است كه منتظران آن امام بزرگوار، در عصر غيبت بر عهده دارند. بدون شك، آن حضرت، بينياز از آن است كه منتظران، براي سلامتياش صدقه بدهند، ولي ابراز ارادت به آن بزرگوار و اِعلامِ تبعيّت از آن حضرت، نشانهها و علايمي دارد كه از آن جمله ميتوان علاقه به سلامتي حضرتاش را عنوان كرد.
از پيامبرصلي الله عليه وآله نقل شده است كه ((هيچ بندهاي ايمان نياورد، مگر آن كه من، نزد او، از خودش محبوبتر باشم، و خاندانام، از خانداناش، نزد او محبوبتر باشند، و عترت من، نزد او، از عترت خودش محبوب تر باشند، و ذات من، از ذات خودش، نزد او محبوبتر باشد))(1)، با اين حساب، اگر براي سلامتي خود يا خانوادهي خودمان صدقه ميدهيم، بايد براي سلامتي كسي كه از ما و خاندانمان عزيزتر است، صدقه بپردازيم.
مرحوم سيد بن طاووس به فرزندش چنين سفارش ميكند:
... پس در پيروي و وفاداري... نسبت به آن حضرت به گونهاي باش كه خداوند و رسول او و پدران آن حضرت و خود او از تو ميخواهند. حوائج آن بزرگوار را بر خواستههاي خود مقدّم بدار، هنگامي كه نمازهاي حاجت را به جاي ميآوري. صدقه دادن از سوي آن جناب را پيش از صدقه دادن از سوي خودت و عزيزانات قرار بده.(2)
هديه دادنِ ثوابِ اَعمالِ مستحب به آن امام شريف، از ديگر مصاديق ابراز ارادت به آن حضرت است. در زندگي روزمره، هديه و چشمْ روشني، گذرگاهي براي اِعلامِ دوستي و نيز رفع كدورتها است. روايات فراواني از پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله در اين خصوص وارد شده است در روايت آمده است:
به هم ديگر هديه بدهيد تا رشتهي محبتتان استوار شود؛ زيرا، هديه، محبّت را بيفزايد و كينه و كدورت را از ميان ببرد.(3)
هديه كردن پاداشِ اَعمال به امام عصرعليه السلام منحصر به ثواب نماز نيست، بلكه ثواب و پاداش هر عمل خِيري را ميتوان مشمول اين نكته قرار داد. مرحوم نوري طبرسي در النجم الثاقب، حج كردن به نيابت از سوي آن حضرت را مثال زده است و گفته، اين كار، از قديم، در ميان شيعيان، امري مرسوم بوده است.(4)
هديهي پاداشِ اعمال نيك به ساحت قدسي حضرت مهديعليه السلام امر پيچيدهاي نيست و به مقدمات عريض و طويلي نياز ندارد، بلكه همين كه انسان نيّت كند ثواب فلان عمل نيك، هديهاي به امام عصرعليه السلام باشد، كفايت ميكند.
هديه دادن پاداش اَعمالِ نيك به حضرت ولي عصرعليه السلام، قبولي و ازدياد پاداش را به دنبال ميآورد.
5- توجّه به نظارت حضرت در شبهاي قدر بر كارنامهي ساليانهي افراد
شب قدر، همان شبي است كه در تمام سال، شبي به خوبي و فضيلت آن نميرسد و عملِ در آن، بهتر از عمل در هزار ماه است. در آن شب، امور سال، مقدّر ميشود و ملائكه و روح - كه اعظم ملائكه است - به اذن پروردگار، در آن شب به زمين نازل ميشوند و به خدمت امام زمانعليه السلام مشرَف ميشوند و آن چه براي هر كس مقدّر شده است، بر امامعليه السلام عرضه ميدارند.
6- توسّلهاي جمعي به حضرت
ما، در توسّلها كه واژهي ((شفيع)) را به كار ميبريم، اَبعاد فردي و شخصي و انساني آن را در نظر ميگيريم، امّا هنگامي كه واژهي ((منجي)) و ((موعود)) را به كار ميبريم، رسالت اجتماعي را در نظر ميگيريم. ((منجي)) جمع و جامعه و روابط اجتماعي و... را نجات ميدهد. چون در روابط اجتماعي، تَعدّي وجود دارد، استثمار و استعباد به وجود ميآيد و عدّهاي، براي هميشه، از حقوق انساني محروم ميشوند. در اين جا ((منجي))، معنا دارد. رسالت اجتماعي اين است كه انسانهاي مستضعف را كه نظامهاي اجتماعي، به دلايل مختلف، آنان را اسير خود و خواستههاي مادي شان كردهاند، برهاند. او، بندهاي استعمار و... را پاره ميكند و زمينه را براي رشد و استفاده از قابليتهاي انساني فراهم ميكند.
در حديث آمده است كه ((يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً)). قسط و عدل، واژههاي اجتماعياند، نه فردي. ايشان ميآيد تا جوامع را نجات بدهد و روابط قدرت را كه نامتعادل است، تعادل بدهد و روابط ثروت را كه نامتوازن است، موزون كند و روابط منزلت و حيثيّت را كه نامتوازن است، سر و سامان دهد.
از حقايق تاريخي و بيانات روايي و نظاير آن، استفاده ميشود كه حضرت حجة بن الحسن(عج) پيوسته، پناه بيچارگاناند و هرگاه شخصي درمانده شود و از ايشان استمداد كند، به فريادش خواهند رسيد.
اين مسئله، از دو جهت اهمّيّت دارد: يكي اين كه امام زمان(عج) پناه و فرياد رس همگان است و ديگر اين كه از وظايف شيعيان، اين است كه در شدايد و گرفتاريها، به آن حضرت توسّل جويند تا آنان را از دشواريها برهاند و مشكلاتشان را چاره سازد.
بحث گسترده دربارهي اين دو جهت و شرح حال نجات يافتگاني كه در طول زمان غيبت به آن قدرت الهي رو آورده و از لطفاش بهرهمند گشتهاند، از حوصلهي اين نوشتار خارج است، امّا به اختصار، مطالبي را يادآور ميشويم:
منصب پناهگاهي و فريادرسي
از مناصب الهي و شئون ولايي امام عصر(عج) پناه دادن درماندگان و فريادرسي بيچارگان است. در زيارتي كه سيد بن طاووس نقل كرده، خطاب به آن حضرت ميخوانيم:
سَلامُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ وَ تَحِيّاتُهُ وَ صَلَواتُهُ علي مَولايَ صاحِبِ الزَّمانِ و صاحِبِ الضِّياءِ وَ النّور.... وَالْكَهف وَ العَضُد
يكي از القاب آن بزرگوار، ((كهف)) است. كهف، به معناي پناهگاه است. او، ملجأ هر دردمند و پناهگاه هر گرفتاري است كه به حضرتاش پناه آورد و به آستاناش دست نياز برآورد.
در همان زيارت آمده است:
اَلسَّلامُ عَلي مُفّرجِ الكُرُبات(5)؛
سلام بر گشايندهي سختيها و دشواريها.
در دعاي بعد از نماز زيارت آن حضرت نيز چنين عرضه ميداريم:
اَللّهُمَّ! صَلِّ عَلي حُجّتِكَ في أرضِكَ.... و مفرّج الكَرب و مُزيِل الهمِّ و كاشِفَ البَلوي(6)؛
پروردگارا! درود و رحمت فرست بر حجتات در زمينات.... كه گشايندهي رنج و مشقّت و بر طرف كنندهي اندوه و غم و دافع بليّات است.
يكي ديگر از القاب حضرت مهدي(عج)، ((غوث)) و ((غياث (فريادرس))) است. در زيارت آل ياسين ميگوييم:
اَلسّلامُ عَلَيكَ اَيُّهَا العَلَمُ المَنصُوبُ وَ العِلمُ المَصبُوبُ وَ الغَوثُ وَالرَحمَةُ الواسِعَة(7)؛
سلام بر شما اي پرچم برافراشته شده و اي دانش سرشار (ريخته شده) و اي فريادرس و رحمت گسترده
آري، او، ((كهف)) و پناهگاه است، ((غوث)) و فريادرس است، ((مُفَرّج الكَرب)) و گشايندهي رنج است و ((مزيل الهم)) و زدايندهي غم است، ((كاشِف البَلوي)) و برطرف كنندهي بلا است.
راه رهايي از دشواريها
شيعه، هرگز در برابر دشواريها و مشكلات زندگي، از پاي در نميآيد و به هنگام سختيها و شدايد، خود را نميبازد و در هجوم درد و رنج، از درون نميشكند، بلكه به صاحب امر خويش، يعني حضرت مهدي(عج) متوسل شده و شفاي درد و حل مشكلات را از آن چشمهي رحمت و معدن مهرباني و فتوّت ميجويد. چه بسا اگر انسان در موقع اضطرار و گرفتاري از امام زماناش غافل بماند و به جاي استمداد از او به ديگران - كه خود، محتاج لطف و نيازمند فيض وي هستند - دست نياز دراز كند، در انجام دادن وظيفه كوتاهي و به ولي نعمت و مولاي خويش بي اعتنايي كرده باشد، و از اين رو، سزاوار نكوهش است.
از حضرت علي بن موسي الرضاعليه السلام روايت شده است كه فرمودهاند:
إذا نَزَلت بِكُم شِدّة فَاستَعينوا بِنا عَلَي الله وَ هُوَ قَولُ اللهِ: ((وَ لِلّهِ الأسماءُ الحُسني فَادعوهُ بِها))؛
هرگاه سختي و دشواري به شما رو آورد، به واسطهي ما از درگاه الهي كمك بخواهيد. همين است مراد سخن خداوند كه فرموده: ((و براي خدا، نامهاي نيكو است پس او را به آن نامها بخوانيد.)).
گر چه براي استمداد از امام زمان(عج) دعاها و نمازهاي مخصوصي وارد شده و توسّلات و عريضه نگاريها و زيارتهايي نقل گرديده كه هر يك نيز در تقرّب به آن حضرت و نجات از اندوه و پريشاني، تأثير به سزايي دارد، ولي آن چه سبب عنايت خداوند و لطف مولا ميگردد، پيوند قلبي و ارتباط روحي با حضرتاش است. از اين رو، كمك خواستن از آن بزرگوار، منحصر به الفاظ و كيفيّت مخصوص و زمان و مكان ويژه نيست، بلكه هر وقت و هر جا دل سوختهاي از ژرفاي جان و از صميم قلب، حجت خدا را بخواند و به حقيقت دست نياز به سوي وي دراز كند و دل از هر چه غير او است، برگيرد و مضطر لطف و عنايتاش گردد، قطعاً، مورد توجّه آن بزرگوار قرار ميگيرد و از گرفتاري و رنج و محنت رهايي مييابد.
ب) اثرات تربيتي - اجتماعي
انتظار امام و امت
((امام و امّت هر دو منتظرند: امّت، در انتظار امام و منتظر خويش است و امام نيز همواره در انتظار به سر ميبرد. پس منتظَر امّت خود منتظِر است؛ يعني، چشم به راه فرشتهي حق است كه در رسد و پيام قيام را برساند و او را به ظهور فراخواند تا او در پهنهي آشكار زندگي، گام گذارد و رستاخيز خويش را بياغازد و انقلابي اصولي و فراگير در كار زندگي انسان درافكند و آن همه كوششهاي نافرجام براي ساختن جامعهي انساني را به فرجامي راستين برساند و رسالت الهي خويش را كه براي آن ذخيره شده است، به انجام برد.
انتظار، در روان ژرف و بيكران امام منجي - كه قلب جهان است - حالتي ويژه دارد و با انتظارهاي ديگر تفاوتي اصولي. انتظار ما، به فراخور روانها و انديشههايي كه در انتظار به سر ميبرند و با شور و سوز و احساسهايي كه منتظران دارند، ارتباط دارد و ژرفايي و گستردگي آن در همين رابطه مشخص ميگردد. هر كس، در ارتباط با پايگاه فكري و آرماني و نوع هدفها و احساسهايي كه دارد، در انتظارهايي متناسب به سر ميبرد. هدف و آرمان، هر چه والاتر باشد، انتظار تحقّق آن و فرا رسيدن روزگار شكوفايي آن نيز بيشتر و شورانگيزتر است. بنا بر اين اصل، انسانهاي بزرگ و احساس مندي كه در انديشهي ساختن جامعهي انسانياند و به آرمان والاي حقوق انسان و ارزش انسان فكر ميكنند و همواره تفسير درست و معقول انسان را در كتاب تكوين و تدوين ميجويند و در راه اين هدف بزرگ از احساسهاي الهي - انساني پر شوري برخوردارند، انتظاري متناسب با اين آرمان بزرگ دارند و آمادگي و تلاشها و كوششهايشان، هماهنگ با عظمت آرمانشان است. از اين رو چنين انسانهايي، تمامي نيروها و امكانات خود را بر سر اين آرمان مينهند و تا واپسين لحظات حيات، دست از تلاش بر نميدارند و سرانجام، زندگي را نيز فدا ميكنند.!
نمونههاي كامل اين انتظارها و آمادگيها و آرمانگراييها را در زندگي پيامبرانعليهم السلام ميبينيم. پيامبران، با همهي تفاوتهايي كه در محيطها و جريان مبارزات خويش داشتند، در اصول و هدفها و نوع فداكاريهايي كه براي دستيابي به آن انجام ميدادند، مانند هم بودند. پيامبران الهي، در هر دورهاي كه رسالت يافتند، به سعادت انسانها انديشيدند و براي اين مهم، كاملاً آمادگي داشتند و در انتظار چنين هدفي به سر ميبردند. سراسر تاريخ، گواه راستين چنين انتظارها و آمادگيها و احساسهاي پر شور و فداكاريهاي بي نظير و هدفداريهاي بيمانند است.
پيروان پيامبران و ديگر انسانهاي دل سوز نيزهمواره در راه آرمانهاشان تلاش كردند و در انتظار پيدايي و تحقّق هدفهاي والا، زندگي خويش را به سر آوردند.
بنابراين، همهي انسانهاي صالح و هدفدار، در همهي دوران زندگي، داراي خصلت انتظار بودهاند، و انتظار، تحقّق بخش جوهر اصلي حركت و عمل ايشان بوده است. لذا ميتوان گفت، انتظار، مفهومي جامع و فراگير در همهي ادوار تاريخ انسان بوده است.
امام مهدي(عج) ميداند كه با قيام خود چه حوادثي پديد ميآورد و چه تحوّل و دگرگوني در زندگي ما ايجاد ميكند و انسانها را به چه اوج و فرازي ميرساند و چه موانعي از سر راه انسان برميدارد و چه دردها و رنجها و نادانيها و گمراهيها و محروميّتها و ديگر نابهسامانيهايي را ريشه كن ميكند، از اينرو، همواره و هر لحظه، انتظارِ به وقوع پيوستن آرمانهاي بزرگ الهي و انساني را دارد. اين انسان صالح و نمونهي الهي كه نسخهي دومي ندارد، به هدفهاي خود عشق ميورزد، و عشق او به هدفهايش، شايستهي والايي مقام و بيكراني روح با عظمت او است. رسالت او و فلسفهي غيبت او، همه و همه، دراين خواست الهي نهاده شده است.
وجود او و آرمانها و عشقها و مهربانيهاي او، همه، خدايي است. او، جز به حق و رضاي او، به چيزي نميانديشد و به سعادت انسان و نجات اجتماعات بشري نيز عشقي الهي دارد، و انتظار او براي تحقّق اين آرمانها نيز خدايي است.
در برخي از احاديث، انتظار فرج، برترين كارها به شمار آمده است. شايد يكي از علل اين گونه آموزشها، اين بوده است كه پيروان امام مهدي(عج) بكوشند تا خود را به امامشان نزديك كنند و مانند او بينديشند و امّت با امام، در انتظار به سر برند. در حالت انتظار، بهترين شيوهي پيوند و همسويي و همدلي با امام نهفته است، و غفلت از انتظار و معناي صحيح آن، باعث بي خبري و بي احساسي نسبت به سوزها و شورهاي امام موعود است.
شايد در دوران غيبت انتظار راستين براي فرج، نخستين راه بيعت و هم پيماني با امام موعود باشد؛ زيرا، انتظار، حضور در متن جريانها و حوادث پيش از ظهور است و مايهي يادآوري هدفها و آرمانهاي امام موعود(عج) و زمينهي آگاهي و هوشياري و بيداري هميشگي است. در حال انتظار نبودن، به معناي غفلت و بي تفاوتي و بي خبري است، پس چه سان ميتوان خود را منتظر دانست و در انتظار مقدم گرامي امام بود، و محضر او را درك كرد؟
از اين نظر، جامعهي منتظر، بايد چون خودِ امام، منتظر باشد و هر حادثهي عظيم و ويران كننده و هر بازدارنده و يأس آفريني، او را از تحقّق هدفهاي مورد انتظار مأيوس نكند و در راه آن هدفها از پويايي و تلاش بازندارد و همواره به امام خود اقتدا كند.
تأثيرهاي تربيتي - اجتماعي مهدويّت بر جامعه، شامل شاخصههايي ميگردد كه به نوعي در اَبعاد تربيتي انسانهاي جامعه اثر ميگذارد. بارزترين نمونهي تأثيرهاي تربيتي - اجتماعي مهدويّت، عبارت است از:
1- ايجاد روحيّهي اميدواري به آيندهاي روشن
ما، انسانها، منتظر تحقّق ارزشها هستيم، ولي به طور فردي و به طور نوعي، آنها را نميبينيم؛ يعني، نوع انسان متعارف، در تحقّق اينها در زندگي جمعي، شكست خورده است. حال آيا بايد انسان، دچار يأس شود و خود را ببازد؟ انتظار مهدي موعود، عجّل الله تعالي فرجه، پيام اميد است و به بشر سرخورده، اميد ميبخشد و ميگويد، روزي، يك مرد الهي، آن چه را آرزوي تو است، يقيناً، براورده خواهد كرد.
يكي از ويژگيهاي نسل منتظر، اميدواري و نگرش مثبت به آيندهي جهان است. اگر ما خودمان را در اين شرايط ببينيم و تصوّر كنيم كه منتظر دادگستر و عدل گستر جهان هستيم، براي برپايي آن اهداف تلاش خواهيم كرد. اگر اميد نباشد، انسان، دچار افسردگي خواهد شد. اگر باور داشته باشيم جهان آينده، به دست نا اهلان اداره خواهد شد، احساس نااميدي و خطر خواهيم كرد.
بنابراين، اعتقاد به مصلح جهاني، از نظر رواني هم براي جامعهي بشري، ارزش عظيم و فراوان دارد؛ زيرا، اگر نااميدي و يأس، در فردي زنده شود، سعادت و خوشبختي آن فرد، در معرض سقوط حتمي قرار خواهد گرفت.
مفهوم اميدواري، داراي دو بُعد ((ذهني)) و ((عيني)) است. منظور از اميدواري در بُعد ذهني، مجموعه تفكّرات، تمايلات، انگيزهها، عادات، خويهاي مثبت است كه شخصي اميدوار، در حيطهي ذهن خود از آن برخوردار است.
منظور از اميدواري در بُعد عيني، مجموعه اَعمال، رفتارها، كنشها، واكنشهايي است كه شخص اميدوار، به نحو مثبت و جهتدار و فعّال، در مواقع گوناگون، از خود نشان ميدهد.
هر يك از اين اَبعاد، خود داراي مؤلّفههايي است كه با بررسي آن مؤلفهها، ميتوان به ميزان وجود روحيّهي اميدواري در اَشخاص پي برد. نمودار زير، اين مؤلّفهها را نشان ميدهد.
2- غايتمند سازي خلقت
در تربيت، بر اين نكته تأكيد ميشود كه زندگيِ بيهدف، قطعاً، به پوچي و به بحران هويت ميانجامد. براي جلوگيري از شيوع اين روحيّه، خصوصاً در جهان صنعتي كه مشكلات فراواني را پيش روي انسانها قرار ميدهد، بايد به كانوني براي حركت و تلاش، توجّه كرد. انديشهي مهدويّت، ميتواند به انسان بياموزد كه جهت رسيدن به ((جامعهي آرماني به محوريّت امام مهدي(عج)))، همواره بايد به اين كانون فكر كرد و فعّاليّتهاي خود را بدان سو معطوف ساخت. طبيعي است كه اين فعّاليّت، انسان، را از پوچي ميرهاند و به سوي زندگي مالامال از حركت و نشاط سوق ميدهد. از ديدگاه چنين انساني، عدالت، نه تنها در قيامت و جهان واپسين، بلكه در همين دنيا هم جاري خواهد شد. بدين ترتيب، انسان، خود را در سرنوشت جهان، مؤثِّر ميبيند و بنابراين ميكوشد به دست خود بهترين جهان را بسازد.
اديان، همواره، عنصري دارند كه در دينشناسي به آن ((اسكاتولوژي (غايتشناختي))) ميگويند. اديان، بلكه همهي مكاتب، همواره، غايتي را براي بشر ترسيم ميكنند. غايتشناختي، جزء عناصر اساسي اديان است.
از ديدگاه جامعهشناختي، اديان، براي استحكام بخشيدن به اخلاق، نياز به پشتوانهاي در انتها و آن سوي اين زندگي دارند. به بيان ديگر، اين جهان، زمانمند است و روزگاري به پايان خواهد رسيد، پس براي بررسي اَعمال و داوري دربارهي آنها، بايد دنياي ديگري باشد. دقيقاً، در اين وضع است كه نيك و شر معنا ميدهد. بنابراين، اخلاق، در چنين شرايطي معنا ميدهد و ارزشهاي اخلاقي به كمك چنين غايتشناختي، تحكيم ميشوند.
عناصر غايت گرايانه در اديان
به نظر ميرسد كه دو عنصر غايت گرايانه در اديان وجود دارد:
الف) روز داوري و روز بازپسين؛
در اين روز، حساب اَعمال بشر رسيده خواهد شد و اَعمال شر را جزا خواهند داد و خير را پاداش.
ب) موعود گرايي؛
موعودگرايي نيز نوعي غايتشناختي اديان است. موعود گرايي، نهايتي را براي حركت جوامع ترسيم ميكند.
نه تنها در اسلام، بلكه در اديان ديگر نيز ما شاهد پيدايش و رشد اين عنصر هستيم. موعودگرايي و هزاره گرايي را در پايان سال دو هزار شاهد بوديد. با شكوهترين جشنها، در اين روز بود. اين جشن، براي جهان غرب، فقط يك تفريح نبود. بسياري از مسيحيان و يهوديان، چشم انتظار پايان اين هزاره بودند؛ زيرا، در پايان اين هزاره، وعدههايي به بشر داده شده بود.
در اسلام، غايتي داريم به نام ((روز داوري)) يا ((روز بازپسين))، كه اعمال در آن روز، داوري خواهند شد. نكتهاي كه جاي دقّت دارد، اين است كه ((موعودگرايي و انتظار منجي، چرا حلقهاي از آن است؟)). باقي گذاشتن يك حلقه در انتهاي اين سلسله، نشانهي چيست؟
به نظر ميرسد كه اين حلقهي پاياني ميخواهد به ما بگويد، اين ايده، در تاريخ پاسخ گوي نياز انسانها است. اگر ما، عدل عليعليه السلام و تمام فضايل را در يك جامعهي كوچك ميبينيم، مهدويّت، نهايت اين فضيلتها است. مهدويّت، معنايي نزديك به معناي روز داوري يا روز بازپسين دارد. مهدويّت، در اين جا، تجلّي والاترين و برترين نمونهي عدالت، شفقت، رحمت، برادري، مساوات، زيبايي، خردورزي است، نهايتي كه براي جامعهي بشري ترسيم شده است.(8)
ج) تأثيرهاي سياسي - اجتماعي
مراد از تأثيرهاي سياسي - اجتماعي مهدويّت، مجموعهي فرايندهاي سياسي است كه به سبب اعتقاد به مهدويّت در جامعه ايجاد ميگردد.
اعتقاد به مهدويّت، تأثيرهاي سياسي فراواني بر جوامع گوناگون داشته است. برخي از نمونههاي اين تأثيرها بر جامعه عبارت است:
1- ايجاد جنبشها و قيامهاي ديني عليه ظلم و ستم با محوريّت انديشهي مهدويت؛
برخي از جنبشهايي كه با محوريّت موعود گرايي به نحو عام، در جهان صورت پذيرفته است، عبارت است از جنبشهاي هزاره گرا در كنگوي بلژيك و فرانسه، ولتاي عليا، سيرالئون، تانگانيكا، فيليپين، اندونزي، ويتنام، هاييتي، برزيل، آرژانتين، پرو، جاماييكا، ...
به اعتقاد شيعيان و اغلب دانشمندان و علماي اهل سنّت و نيز واقعيت تاريخي، پس از رحلت پيامبر اسلامصلي الله عليه وآله و به ويژه پس از شهادت مولاي متقيان امير مؤمنانعليه السلام، اسلام، از مسير اصلي و مستقيم خود خارج شد و تعصّبات نژادي و اشرافيّت، دربارِ خلفا را فرا گرفت و روز به روز جامعه از شعائر اسلامي فاصله گرفت و عدالت اجتماعي رخت بربست و تفاخرات قومي و مذهبي و به دنبال آن تبعيضهاي اجتماعي، سراسر جامعهي اسلامي را فراگرفت.
رهايي از ظلم و جور حكام ستمگرِ به ظاهر مسلمان و بازگشت به دوران معنوي و بيآلايش و مساوات اسلامي صدر اسلام، آرمان همهي دردمندان مسلمان از عالم و عامي بود، امّا واقعيت آن بود كه پيامبرصلي الله عليه وآله رحلت كرده بود و جامعهي اسلامي به دليل سالها و قرنها دوري از زمان رسول اكرمصلي الله عليه وآله احياي آن دوران محال مينمود، ولي خاطرهي دوران كوتاه و طلايي صدر اسلام، آرمان اجتماعي همهي مصلحان و رهبران نهضتهاي سياسي - اجتماعي در جهان اسلام بوده است.
در اين ميان، شيعيان، به دليل اعتقاد به ظهور امام دوازدهم، حضرت مهدي(عج) كه از نسل پاك پيامبرصلي الله عليه وآله و منجي دين و آيين او است، اين آرمان را نه يك رؤيا، بل واقعيّت ميدانند و دوران سياه ظلم و شقاوت ستمگران را ناپايدار و زود گذر ميپندارند و با اميد به ظهور آن امام همام و پيروزي وي بر ظالمان، در انتظار گرفتن انتقام مظلوميّت خود و همنوعان خويش، آرزوي ((فرج)) ميكنند و آلام خود را تسكين ميدهند.
انتظار، در تاريخ شيعه و اسلام، صورتها و جلوههاي گوناگوني داشته كه در اين مقاله، به اجمال، به آنها اشاره ميشود:
1- انتظار توأم با صبر؛
پس از حملات ويرانگرانه و وحشيانهي كافران مغول به ايران، و حاكميّت يافتن آنان بر جان و مال و ناموس مردم، شيعيان، نشانههاي ظهور را نزديك ميديدند. ياقوت حموي، مورّخ معروف قرن هفتم مينويسد، در سالهاي نخست حملهي مغول، در شهر كاشان - از كانونهاي عمدهي تشيّع در ايران - مردم شهر، هر روز، هنگام سپيده دم، از دروازه خارج ميشدند و اسب زين كردهاي را يدك ميبردند تا حضرت مهدي (عج) در صورت ظهور بر آن اسب سوار شود.(9)
در زمان فرمانروايي سربداران نيز نظير همين عمل در شهر سبزوار - كه يكي از مراكز تشيّع شمرده ميشد - معمول بوده است و به طوري كه ميرخواند در روضة الصفا مينويسد: ((هر بامداد و شب، به انتظار صاحب الزمانعليه السلام اسب كشيدندي.)).
حسام الدين محمّد بن حسام كوهستاني كه يك روستايي شاعر پيشه بود و ديرتر از عصر ياد شده ميزيست و در حدود 875 ق درگذشت، منظومهاي به نام خورشيد نامه، در مدح اميرمؤمنانعليه السلام و امام عصرعليه السلام تأليف كرده است.(10)
2- ادعاي مهدويّت؛
برخي از ناآگاهان، با اطّلاع از نارضايي عمومي جامعه و اعتقاد عموم شيعيان به ظهور امام زمان(عج)، ادعاي مهدويّت كردند تا با بسيج عمومي و غليان احساسات پيروان خود، بساط ظلم و ستم را برچينند. برخي نيز اعتقادات و احساسات پاك مردم را ابزاري براي كسب قدرت خود كردند.
در سال 665 قمري، قيام بزرگ مردم فارس، تحت رهبري شيخ شرف الدين - كه خود را مهدي خوانده بود - به وقوع پيوست كه به شدّت سركوب شد.(11)
در سال 845 قمري، نيز قيام مشابهي در خوزستان ايجاد شد كه در رأس آن سيّد محمّد مشعشع، از شيعيان افراطي (غالي)، قرار داشت. وي، خود را ((مقدمه))ي ظهور امام غايب ميخواند و پيشگويي ميكرد كه وي به زودي ظهور خواهد كرد و عدل و داد بر روي زمين برقرار خواهد شد. به گفتهي يكي از مورخان، حدود دَه هزار نفر در زير لواي او گرد آمدند و در محلّي ميان هويزه و شوشتر، عَلَم عصيان را برافراشتند و اميران و فئودالهاي محلي را از ميان بردند. قيام آنان موجب نگراني امراي فارس گرديد. از اينرو لشكر فارس به قصد سركوب وي آمد، امّا از آنرو كه پيروان مشعشع، ((فدايي)) او بودند و مرگ را بر زندگي ترجيح ميدادند، مردانه پايداري كردند و لشكر فارس شكست خورد.(12)
گذشته از شيعيان اماميه و سرزمين ايران، نهضتهاي سياسي - اجتماعي متعدّدي به دست شيعيان غير اماميه و نيز اهل سنّت، ضد دولتهاي وقت به وقوع پيوست كه رهبران آنها، داعيهي مهدويّت داشتند. اين قيامها، غالباً، از پايگاه اجتماعي نيرومند و حمايتهاي وسيع مردمي برخوردار شدند. در اين جا به اختصار، به آنها اشاره ميشود:
1- عبداللَّه بن ميمون (م251)، از اعراب خوزستان بود. وي، به مقام ((داعي)) اسماعيلي نايل شد و از طرف امام مستور (امام زمان)، در خوزستان دعوت و تبليغ ميكرد. او، ناگزير پنهان شد و نخست در بصره پناهگاهي جست و سپس به سلاميه (سوريه) گريخت و در آن جا به تبليغ پرداخت و مبلّغاني به اطراف گسيل كرد. آنان، به مردم ميگفتند، به زودي، امام مستور (صاحب الزمان) - كه مهدي موعود است - ظهور خواهد كرد.
2- در فاصلهي قرنهاي سوم و چهارم هجري، در سوريه (شامات)، داعيان اسماعيلي شايعاتي منتشر كردند كه مهديعليه السلام ظهور كرده و او همان عبيداللَّه، امام اسماعيلي است كه ناماش تا آن اواخر، مستور بوده است. مسلّم است كه عبيداللَّه، خواست از قرمطيان در عراق و سوريه استفاده كرده، قدرت را در دست گيرد. وي، در سال 287 قمري در رأس قيام سوريه قرار گرفت و پس از سركوب قياماش، همرزمان و همفكران خود را به دست سرنوشت سپرد و در ميان لعنت و نفرين، در سال 289 قمري به مصر گريخت و از آن جا راهي مغرب (مراكش) شد.
مدّتها بود كه در مغرب، وقايع سياسي بسيار مهمي جريان داشت. در سال 282 قمري، از مركز اسماعيليه سلاميّه (سوريه)، مبلّغي جدي و بليغ به نام ابو عبداللَّه شيعي - كه اصلاً از سرزمين يمن بود - بدان جا گسيل شده بود. وي، نخست، محتسب (حسابدار) بصره بود و پس از آن، به اسماعيليه پيوسته بود. او، در تونس، از نارضايي بربرها از سياست داخلي دودمان محلي اغالبه (184 - 297 قمري) استفاده كرد. بربران، در 297 قمري قيام كردند و سلطنت اغالبه را سرنگون ساختند. عبداللَّه، در اوايل زمستان 298 قمري، در شهر رقاده، به سمت امامت و خلافت، اعلام شد و اميرالمؤمنين و ((مهدي)) ناميده شد.
3- در فاصلهي قرنهاي سوم و چهارم هجري ، رهبران قيامهاي قرمطي، يعني حمدان قرمط و عبدان گويا، از طرف رييس پنهاني فرقه كه ((صاحب الظهور)) ناميده ميشده و محل اقامتاش مجهول بوده، عمل ميكردند. پس از تأسيس دولت قرمطيان در بحرين (286 ق) - كه مركز آن شهر لحسا بوده - ، ابو سعيد حسن الخبابي كه گويا از طرف ((صاحب الظهور)) يا رييس مخفي فرقهي به آن جا گسيل شده بود، در رأس آن قرار گرفت. وي، عملاً، در حكومت خويش كمال استقلال را داشت.
4- محمّد بن عبداللَّه تومرت، معروف به مهدي اهرعي، مكنّي به ابو عبيداللَّه - كه اصل او از جبل السوس در انتهاي مغرب (مراكش) بود - به سرزمينهاي شرقي سفر كرد و به عراق رفت و از ابو حامد محمّد غزالي و دانشمندان ديگر دانش آموخت و به زهد و پرهيزگاري و تقوا شهرت يافت. سپس به مصر و شمال افريقا رفت و سرانجام در مغرب سكونت گزيد و دولت بزرگي در اوايل قرن ششم تأسيس كرد كه به دولت عبدالمؤمن شهرت يافت.(13)
5- عباس فاطمي، در اواخر سدهي هفتم هجري در مغرب ظهور كرد و خود را ((مهدي)) ناميد و هواداران زيادي دور خود جمع كرد و كارش بالا گرفت و شهر مانس را تصرف كرد و بازار شهر را سوزاند و عاملان خود را به اطراف و اكناف فرستاد، لكن پيش از آن كه دولتي تشكيل دهد، كشته شد و دعوي او پايان يافت.(14)
6- محمّد مهدي سنوسي، در نيمهي دوم قرن نوزدهم ميلادي (سيزدهم هجري) در مغرب، ادعاي مهدويّت كرد. اصل او از جبل سوس بود. پدرش شيخ محمد در ناحيهي جغبوب (جربوب)، نزديك واخه سيوا اقامت داشت. علاوه بر آن جا - كه مقر اصلي او بود - نزديك به سيصد زاويه در بلاد مغرب داير كرده بود كه به نشر تعاليم او پرداختند. وي، پيش از وفات خود، اشاره كرده بود كه مهدي منتظر، به زودي، ظهور خواهد كرد و شايد پسرش باشد و ظهور او در آخر قرن سيزدهم خواهد بود. مهدي، مردي خردمند و مقتدر و سخت كوش بود و از كرامات مشهور او خيمهاي جادويي بود كه در جنگها همراه ميبرد و پيرواناش معتقد بودند كه آن خيمه، هيچگاه از ذخاير و آذوقه تهي نميشود.
7- محمّد احمد سوداني، معروف به مهدي سوداني (1848 - 1885ميلادي / 1264 - 1292 قمري)، از مهمترين و معروفترين مدّعيّان مهدويّت بود. وي، از قبيلهي دناقله بود و در سودان به دنيا آمد. پدرش عبداللَّه نام داشت و به قايق سازي مشغول بود. محمّد احمد، به تعلّم علوم ديني پرداخت و مراتب طريقت را نيز گذراند و با نرمخويي و تيزهوشي و سخنوري خود و از همه مهمتر، زهد و تقواي خويش - كه زبانزد همگان بود - مردم را به خود جذب كرد. او، به امر به معروف و نهي از منكر پرداخت و مردم را به رعايت موازين شرعي دعوت كرد. در سال 1881ميلادي / 1297 قمري كه زمينهي دعوت خود را مهيّا ديد، ادّعاي مهدويّت كرد و خود را همان مهدي منتظرعليه السلام ناميد. آن چه موجب دعوي محمّد احمد گرديد، بهطور عمده، به اين شرح است:
الف) انتظار اكثر مسلمانان و از آن جمله مردم سودان براي ظهور مهديعليه السلام؛
ب) اعتقاد شيوخ قبايل و فقهاي سودان بر اين كه مهديعليه السلام از ميان آنان ظهور خواهد كرد. آنان، اين عقيده را به رواياتي از اهل سنّت مستند ميكردند؛
ج) دريافت ماليّات سنگين از مردم سودان كه همراه با فشار و آزار و توهين به ماليّات دهندگان بود. از زنان و كودكان سوداني نيز، ماليات گرفته ميشد. مردم سودان، سالانه، سه بار ماليّات ميپرداختند: يك بار براي فرماندار، و يك بار براي قاضي، و يك بار براي مأموران ماليّات. كشاورزان، براي كشت گندم، استفاده از آب نيل و قايقراني در نيل نيز ماليّات ميدادند و خانههاي كساني كه در پرداخت اين مالياتها تأخير ميكردند، سوزانده ميشد.
د) خريد و فروش مردم سودان به عنوان ((برده))، تجارت پر درامدي براي تجّار سوداني بود. صدها هزار نفر از جوانان سوداني، به عنوان كارگر و خدمتگزار، به قيمت نازلي خريداري شده و با قيمت گزافي فروخته ميشدند و به كارهاي شاق و طاقت فرسا در سرزمينهاي دور دست ميپرداختند. مأموران دولتي از بردهفروشان، ماليّات مطالبه ميكردند. وقتي دعوت محمد احمد سوداني گسترش يافت، تجار ناراضي سوداني، دعوت او را لبيك گفته و در تقويت او كوشيدند.مهدي سوداني، چند بار با نيروهاي مصري - انگليسي جنگيد و آنان را شكست داد و شهر خارطوم را به تصرّف خود در آورد و دولت مستقلي تشكيل داد. مهدي سوداني، با قدرت تمام، به سازماندهي حكومت خود پرداخت و امور كشور را به سه بخش لشكري و مالي و قضايي تقسيم كرد و فرماندهي لشكر را به خليفهي خود، عبداللَّه تعايشي سپرد. او، از طريق اخذ زكات و فطريه و عشريه، كشور را اداره ميكرد و در اجراي شريعت، سختگير بود. او، پيش از مرگ در 21 ژؤئن 1885 ميلادي، عبداللَّه تعايشي را به جانشيني خود برگزيد و از همگان خواست تا با او بيعت كنند.(15)
8- در ايران نيز در سال 1265 قمري، يكي از شاگردان سيّد كاظم رشتي به نام سيّد علي محمّد شيرازي، خود را نماينده و باب امام زمانعليه السلام دانست و پس از اين كه گروهي به او گرويدند، دعوي مهدويّت كرد. علما، با ادّعاي پوچ او، مخالفت كردند. او، با فشار علما، در جلسهي مناظره شركت كرد، امّا از پاسخهاي اوّليه در ماند و پس از آن كه چوب مفصلي خورد، توبه كرد و آزاد شد، امّا بار ديگر دعوتاش را ادامه داد و سپس دستگير و در قلعهي چهريق زنداني گرديد. پيرواناش با حمايت سفراي روسيه و انگلستان، در گوشه و كنار كشور، شورش ضد دولتي به راه انداختند، امّا اين شورشها، با هوشياري و مقاومت مردم و همكاري قشون دولتي، سركوب گرديد و باب نيز اعدام شد. بدين ترتيب، دعوي باب كه ميرفت تا كشور را به هرج و مرج و دودستگي و نهايتاً تجزيه بكشاند، در نطفه خفه گرديد.(16)
3- ايجاد انقلابهاي سياسي در جوامع
نمونهي بارز انقلابهايي كه با توجّه و عنايت به بُعد موعودگرايي رخ داده است، انقلاب اسلامي ايران است. به اعتقاد شيعه، ظهور حضرت مهدي(عج) و شكلگيري حكومت عدل جهاني، از يك اعتقاد صرف فراتر رفته و هويّت شيعي را در طول تاريخ شكل داده است. در نگاه شيعه، حكومت جهاني آن حضرت(عج) تحقّق بخش مدينهي فاضله است.
تاثير انديشهي مهدويّت بر انقلاب اسلامي ايران، از چند حيطه قابل بررسي است:
1- علل موجبهي حركت انقلابي مردم مسلمان ايران.
2- علل و رمز موفّقيّت و پيروزي انقلاب اسلامي.
3- علل تداوم و استمرار انقلاب اسلامي.
علل موجبهي انقلاب اسلامي
يكي از عوامل مهم شروع حركت انقلابي مردم مسلمان ايران، بي ترديد، تفكّر انقلابي شيعه است كه مبتني بر اصول اعتقادي برگرفته از انديشهي ديني، به طور عام، و انديشهي مهدويّت، به طور خاص است.
از مهمترين اين اصول، نفي ظلم و ستم و نفي سبيل و سلطهي كفّار و نفي حاكميّت غير الهي و حقّ مشاركت و حضور مردم و حقِّ نظارت و احساس مسئوليّت است.
بر همين اساس، بيشتر فقهاي بزرگوار شيعه، از جمله امام خميني، در دورهي غيبت، تشكيل حكومت اسلامي را واجب ميدانند و بر اين باورند كه اگر يكي از فقهاء، تشكيل حكومت داد، بر ديگران واجب است تا از او پيروي كنند و اگر تشكيل حكومت اسلامي به جز از راه قيام و اقدام دسته جمعي امكانپذير نباشد، همگان، بايد بدين مهم اقدام كنند و در صورتي كه تشكيل حكومت ممكن نباشد، باز هم بايد به اندازهي توان، احكام اسلامي را اجرا كنند.(17)
علل پيروزي و موفقيت انقلاب اسلامي
به اعتقاد انديشهمندان و تحليلگران سياسي، ايمان و اعتقادات ديني مردم ايران و رهبري انقلاب، از جمله عوامل مهم و مؤثّر موفّقيّت و پيروزي انقلاب اسلامي در ايران است. رابرت گراهام، در اين زمينه گويد:
تغييرات انقلاب در ايران تحقّق پيدا نميكند، مگر آن كه جامعهي مذهبي و مرجعيّت، از آن پشتيباني كند. قيام پانزدهم خرداد، به سبب بازداشت آيةالله [ امام ] خميني، و قيام 1357 مردم ايران به سبب توهين روزنامهي اطلاعات به روحانيّت و امام خميني، و با انگيزهي مذهبي و دفاع از رهبري ديني، به وقوع پيوست(18)
آقاي فردهاليد، در بررسي عوامل پيروزي انقلاب اسلامي چنين گويد: ((نخستين جنبهي انقلاب اسلامي، خصيصهي مذهبي بودن آن است...)).(19)
انديشهي مهدويّت و اعتقاد به ظهور منجي، به عنوان يك مكتب انتظار فلسفي - سياسي، خود را نشان داده است؛ زيرا، انتظار، به حالت كسي گفته ميشود كه از وضع موجود ناراضي و براي ايجاد وضع بهتر تلاش ميكند. از اين رو، انتظار، مركَّب از دو عنصر سلبي و ايجابي است. عنصر سلبي، همان نارضايتي از وضع موجود و تلاش به منظور از بين بردن آن و ترك هر گونه همكاري با عوامل ظلم و فساد است.
عنصر ايجابي،
:: موضوعات مرتبط:
*****مهدویت***** ,
مقالات ,
,
:: برچسبها:
انتظار ,
مهدویت ,
|